| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
پيش به سوي بهبود بازارهاي سرمايه
بازارهاي سرمايه كارآ
اوراق بهادار مالي بيانگر ادعا بر جريانهاي نقدي آتي است؛ بنابراين ارزش ذاتي آن، ارزش حال جريانهاي نقدي است كه مالك اوراق بهادار انتظار دارد دريافت كند.
از جنبه نظري، فرصتهاي سودآور نشاندهنده وجود سهام «كمتر ارزشگذاري شده» و «بيشتر ارزشگذاري شده» است كه سرمايهگذاران را تحريك ميكند تا معامله كنند و معاملات آنها باعث ميشود تا قيمت سهام به سمت ارزش حال جريانهاي نقدي آتي حركت كند، چون اطلاعات جديد به شكل تصادفي موضع مطلوب يا نامطلوب نسبت به انتظارات دارند. تغيير قيمت سهام در يك بازار كارآ بايد تصادفي باشد كه منجر به قضيه مشهور «گام زدن تصادفي» در قيمت سهام ميشود؛ بنابراين سرمايهگذاران نميتوانند بازدههاي غيرعادي بالا (با ريسك تعديل شده) در بازار كارآ بهدست آورند جايي كه قيمتها، ارزش ذاتي را منعكس ميسازند.
آنطور كه يوجين فاما (1991)توضيح ميدهد، كارآيي بازار حالت طيف گونه دارد. هر اندازه هزينههاي معاملاتي، شامل هزينههاي كسب اطلاعات و معامله كردن، در بازاري پايينتر باشد آن بازار كارآتر است. در آمريكا، اطلاعات قابلاطمينان درباره بنگاهها نسبتا ارزان به دست ميآيد (به دلايلي مثل الزام به افشاي اطلاعات و نيز فناوري ارائه اطلاعات) و معامله اوراق بهادار ارزان است. به اين دلايل تصور ميشود كه بازارهاي اوراق بهادار آمريكا نسبتا كارآ است.
كارآيي اطلاعات قيمت سهام به دو طريق اصلي اهميت دارد. نخست اينكه سرمايهگذاران برايشان مهم است كه آيا راهبردهاي مختلف معامله كردن، قابليت كسب بازدههاي اضافهتر (يعني جلو زدن از بازار) را دارد. دوم اگر قيمت سهام به درستي همه اطلاعات را منعكس كند، سرمايهگذاري جديد به سمت با ارزشترين مورد استفاده خود ميرود.
رياضيدان فرانسوي لوين باشيله نخستين تحليل دقيق بازده بازار سهام را در پاياننامه خود انجام داد. اين كار عالي توانست استقلال آماري را در بازدههاي سهام مستند سازد. (يعني بازده امروز سهام هيچ علامتي درباره ميزان يا جهت بازده فردا نميدهد) و اين يافته باعث شد تا بازده سهام را به صورت گام تصادفي، بسيار بيشتر از نظريه بازارهاي كارآ مدلسازي كند. متاسفانه كار باشليه عمدتا در خارج از رشته رياضي تا دهه 1950 ناديده گرفته شد. يكي از اولين افراد كه محتواي اطلاعاتي بالقوه قيمتهاي سهام را تشخيص داد جان بور ويليامز (1938) در بررسي ارزش ذاتي بود كه استدلال كرد قيمت سهام براساس بنيانهاي اقتصادي است. نگاه جايگزين كه تا پيش از ويليامز غلبه داشت شايد به بهترين نحو با تمثيل مسابقه زيبايي جان مينارد كينز شرح داده شود كه هر تحليلگر سهام آن سهامي را توصيه نميكند كه او بهتر از همه فكر ميكند، بلكه در عوض آن سهامي را در نظر ميگيرد كه فكر ميكند ساير تحليلگران بهترين ميدانند؛ بنابراين به نظر كينز قيمت سهام، بيش از آنكه براساس بنيادهاي اقتصادي تعيين شود بر پايه سفتهبازي است. در بلندمدت، قيمتها توسط سفتهبازي حركت ميكند كه احيانا به آن سمتي ميل ميكند كه بر اساس بنيانهاي اقتصادي باشد، اما آن طور كه كينز در متني ديگر اشاره ميكند «در بلندمدت ما همه مردهايم.»
تا پيش از دهه 1950 توجه اندكي به بازده سهام و معناي اقتصادي آن ميشد چون درك اندكي از نقش بازارهاي سهام در تخصيص سرمايه وجود داشت. اين از نظر افتادگي از چندين عامل ناشي ميشد: (1) تاكيد كينز بر ماهيت سوداگرانه قيمت سهام باعث شد عده بسياري باور كنند كه بازار سهام چيزي بيشتر از «قماربازي» نيست بدون اينكه نقش اقتصادي اساسي داشته باشد، (2) بيشتر اقتصاددانان طي بحران بزرگ و عصر پس از جنگ جهاني دوم، بر سرمايهگذاري تحت هدايت دولت تاكيد كردند و (3) شركتهاي امروزي و نياز فوري به تهيه مبالغ عظيم سرمايه، پيشرفت نسبتا جديدي است، اما اختراع قدرت محاسباتي در دهه 1950 كه تحليل تجربي دقيق با مجموعه دادههاي بيشتر را شدنيتر ساخت، توجه دوباره پژوهشگران دانشگاهي را برانگيخت.
در 1953، آماردان انگليسي موريس كندال، استقلال آماري در بازدههاي هفتگي از شاخصهاي گوناگون سهام انگليس را مستند كرد. هري رابرتس (1959) نتايج مشابهي براي شاخص صنعتي داوجونز پيدا كرد و بعدا يوجن فاما (1965) شواهد جامعي نه فقط از استقلال آماري بازده سهام ارائه داد، بلكه نتيجه گرفت كه فنون مختلف «نمودارگراها» (يعني تحليلگران فني) هيچ قدرت پيشبيني نداشتند. در حالي كه اين شواهد معمولا در طرفداري از مدل گام تصادفي بازده سهام ديده ميشد، هيچ درك رسمي از معناي اقتصادي آن وجود نداشت و برخي به اشتباه اين تصادفي بودن را نشانه اين ميديدند كه بازده سهام بيارتباط با بنيانها است؛ بنابراين معني يا محتواي اقتصادي نداشت. خوشبختانه اثر به موقع ساموئلسون (1965) و بنويت ماندلبروت (1966) تبيين كرد كه چنين تصادفي بودن بازدهها بايد از بازار سهام خوش كاركرد انتظار برود. بينش كليدي آنها اين بود كه رقابت به ما ميفهماند سرمايهگذاري در سهام يك «بازي عادلانه» است؛ يعني معاملهگر سهام نبايد انتظار غلبه بر بازار بدون داشتن برتري اطلاعاتي را داشته باشد. اساس «بازي عادلانه» اين است كه قيمت سهام امروز بيانگر انتظارات سرمايهگذاران با توجه به همه اطلاعات موجود است. پس قيمت در فردا بايد تغيير كند فقط اگر انتظارات سرمايهگذاران از رويدادهاي آينده تغيير كند و مادامي كه انتظارات سرمايهگذاران نااريب است چنين تغييراتي بايد به صورت تصادفي مثبت يا منفي باشد. اين نوع نگاه جديد ريشه در گسترش نظريه انتظارات عقلايي اقتصاد كلان داشت؛ بنابراين برخي اقتصاددانان، نظريه بازار كارآ را «نظريه بازارهاي عقلايي» مينامند. بعدها پذيرفته شد كه مدل «بازي عادلانه» جايي هم براي تغيير قيمت مثبت در نظر ميگيرد كه براي پاداشدهي به سرمايهگذاران ريسكگريز ضروري است.
در 1970، يوجن فاما مقاله اكنون مشهور خود «بازارهاي سرمايه كارآ: مروري بر كارهاي نظري تجربي» را منتشر كرد. فاما آثار موجود را يكپارچه كرد و با تعريف سه نوع متفاوت كارآيي بازار، به تمركز و جهتگيري پژوهشهاي آينده كمك كرد: نوع ضعيف، نوع نيمه قوي و نوع قوي. در نوع ضعيف بازار كارآ، بازده آينده را نميتوان از بازده گذشته يا ساير شاخصهاي بازاري مثل حجم معاملات يا نسبت اختيار فروش به اختيار خريد پيشبيني كرد. در بازار كارآي نيمهقوي، قيمتهاي بازار همه اطلاعات در دسترس عموم درباره بنيانهاي اقتصادي شامل دادههاي بازار عمومي (به شكل ضعيف) و نيز محتواي گزارشات مالي، پيشبينيهاي اقتصادي، اعلانهاي شركت و غيره را بازتاب ميدهد. تفكيك بين قالبهاي ضعيف يا نيمهقوي، اساسا به اين معنا است كه مشاهده دادههاي بازار عمومي بدون هزينه است، در صورتي كه اگر قيمتها تمام اطلاعات در دسترس عموم مثل دادههاي حسابداري، اطلاعات عمومي درباره رقابت و دانش خاص صنعت را بازتاب دهند به سطح بالاي تحليل بنيادي نياز است. در قالب قوي كه بالاترين سطح كارآيي بازار را داريم، قيمتها همه اطلاعات عمومي و خصوصي را منعكس ميكنند. اين قالب افراطي عمدتا يك حالت محدودكننده است، چون كه مستلزم حتي اطلاعات خصوصي مديران شركت درباره بنگاه خودشان است كه قبلا در قيمت سهام
آمده است.
روش ساده تفكيك بين سه نوع كارآيي بازار، به رسميت شناختن اين واقعيت است كه قالب ضعيف مانع از سودآور شدن فقط تحليل فني ميشود، در حالي كه قالب نيمه قوي دلالت دارد كه حتي كساني كه اطلاعات انحصاري دارند نميتوانند انتظار كسب بازده مازاد داشته باشند. سانفورد گراسمن و جوزف استيگليتز (1980) تشخيص دادند كه سطوح شديدا بالاي كارآيي بازار، سازگاري دروني ندارند: جلوي فرصتهاي سودآور لازم براي انگيزهدهي به تحليل اوراق بهادار كه براي توليد اطلاعات لازم است را ميگيرد. حرف اصلي آنها اين است كه نواقص بازار، شامل هزينههاي تحليل و معامله اوراق بهادار، كارآيي بازار را محدود ميكند؛ بنابراين ما بايد انتظار ديدن سطوح كارآيي متفاوت بين بازارها را داشته باشيم كه بستگي به هزينههاي تحليلگري و معامله دارد. هر چند كارآيي با قالب ضعيف اجازه تحليل بنيادي سودآور را ميدهد، تصور يك بازار كه كمتر از قالب ضعيف باشد؛ اما به يك معناي نسبتا كارآ مشكل است؛ بنابراين بهتر است كه كارآيي بازار را به معناي كليتر و پيوستهاي تعريف كنيم، به طوري كه واكنش قيمت سريعتر را مساوي با كارآيي اطلاعاتي بيشتر بگيريم.
در حالي كه بيشتر پژوهشهاي تجربي دهه 1970 از كارآيي بازار نيمه قوي حمايت ميكرد، تعدادي از ناسازگاريهاي آشكار در اواخر دهه 1970 و ابتداي دهه 1980 بهوجود آمد. اين به اصطلاح نابهنجاريها چنين مواردي را شامل ميشد «اثر بنگاه كوچك» و «اثر ژانويه» كه هر دو با هم، تمايل سهام سرمايهسازي كوچك را به كسب بازدههاي بيش از اندازه به ويژه در ژانويه مستند ميسازند، اما اقتصاددانان مالي امروزه بيشتر نابهنجاريها را به تصريح نادرست مدل قيمتگذاري دارايي يا اصطكاك بازار نسبت ميدهند. براي مثال اثرات بنگاه كوچك و ژانويه اكنون اين طور درك ميشود كه پاداشهاي ضروري براي جبران سرمايهگذاران سهام كوچك داده ميشود كه نقدشوندگي كمتري به ويژه در آغاز سال دارند. فاما (1998) نيز اشاره ميكند كه نابهنجاريها گاهي اوقات مستلزم كمواكنشي و برخي اوقات زياده واكنشي است؛ بنابراين ميتوان آنها را به صورت رويدادهاي تصادفي ديد كه اغلب ديده ميشوند موقعي كه دورههاي زماني با روششناسي متفاوتي به كار ميرود.
چالشهاي جديتر به نظريه بازار كارآ از پژوهش در بازدههاي بلندمدت ظاهر شد. رابرت شيلر (1981) استدلال كرد كه بازده شاخص سهام نوسان زيادي نسبت به كل سود سهام دارد و عده بسياري اين يافته را نشانه تاييد نظر كينز ديدند كه قيمت سهام را عمدتا سفتهبازان تغيير ميدهند به جاي اينكه ناشي از بنيانهاي اقتصاد باشد. در كاري مرتبط ورنر ديونت و ريچارد تالر (1985)، شواهدي از واكنش زيادي در سهام تكي طي دورههاي سه تا پنج ساله ارائه دادند. يعني اينكه قيمت سهمهايي كه عملكرد نسبتا خوبي طي افقهاي سه تا پنج سال داشتهاند ميل به بازگشت به ميانگينهاي خود طي سه تا پنج سال بعدي دارند كه منجر به بازده مازاد منفي ميشود. قيمت سهمهايي كه عملكرد نسبتا ضعيفي داشتهاند ميل به برگشت به ميانگين دارند و منجر به بازده مازاد مثبت ميشود. اين را «برگشت به ميانگين» مينامند. لورنس سامرز (1986) نشان داد كه در تئوري، قيمتها ميتوانند نوسانات كوتاه مدت و بلندمدتي از مقادير بنيادي داشته باشند كه قابلرديابي با بازدههاي افق كوتاه مدت نيست. پشتيباني تجربي اضافي از بد قيمتگذاري را ناراسيمهان جگاديش و شريدان تيميان (1993) كردند كه دريافتند آن سهمهايي كه بازدههاي نسبتا بالا يا پايين طي فواصل زماني سه يا دوازده ماهه كسب ميكنند به اين روند طي سه تا دوازده ماه بعدي ادامه ميدهند.
اين ناكارآييهاي آشكارا به پيدايش مكتب فكري جديدي به نام ماليه رفتاري كمك كرد كه با شواهدي از حوزه روانشناسي كه مردم هنگام شكلگيري انتظارات، دچار خطاهاي شناختي منظمي ميشوند با فرض انتظارات عقلايي برخورد كرد. يك چنين خطايي كه «واكنش زيادي» را در قيمت سهام تبيين ميكند «يابنده بيانگر» است كه ادعا ميكند آدمها سعي ميكنند روندهايي را شناسايي كنند حتي در جايي كه روندي وجود ندارد و اين رفتار منجر به باور اشتباهي ميشود كه الگوهاي آينده شباهت به الگوهاي گذشته اخير دارد. از طرف ديگر، ميزان تغييرات در بازده سهام را ميتوان با «تكيهگاه» تبيين كرد، ميل به اينكه باورهاي اوليه را وزن زيادي بدهد و اطلاعات جديد مرتبط را وزن اندكي بدهد. نتيجه اين ميشود كه جنبش مشاهده شده در افقهاي مياني را ميتوان در افقهاي زماني طولانيتر برونيابي كرد تا واكنش زيادي بسط يابد، اما اين دلالت بر هر راهبرد تجاري به آساني قابليت استخراجي ندارد، چون نقطهاي جنبش متوقف ميشود و واكنش كمتر شروع ميشود كه هرگز تا پس از وقوع آن معلوم نميشود.
مقاومت با اين نظر كه قيمت سهام به شكل منظم زياد، واكنش نشان ميدهد همچنين تفسير رفتاري از اين شواهد، در دو جبهه پيش ميرود. نخست فاما و كنت فرنج (1988) دريافتند كه سهام بازدههاي بزرگتري طي شرايط اقتصادي دشوارتر بهدست ميآورند، زماني كه سرمايه نسبتا كميابتر بوده و پاداش ريسك مربوط به نرخهاي بهره بالا است. نرخهاي بهره بالاتر ابتدائا قيمتها را به زير ميكشد، اما سرانجام قيمتها با بهبود شرايط كسبوكار باز ميگردند؛ بنابراين الگوي بازگشت به ميانگين در مورد بازدههاي كل را شاهد خواهيم بود. دوم اينكه هواداران نظريه بازار كارآ استدلال كردند كه ناتواني شناختي افراد معين تاثير اندكي بر بازار سهام دارد، چون سهام بد قيمتگذاري شده بايد سرمايهگذاران عقلايي را جذب كند كه سهام كم قيمتگذاري شده را خريداري و سهام زياده قيمتگذاري شده را ميفروشند.
منتقدان نظريه بازار كارآ به هر دو اين اتهامات پاسخ دادند. در واكنش به شواهد فاما و فرنچ، جيمز پتربا و لورنس سامرز استدلال كردند كه الگوي بازگشت به ميانگين در بازده شاخص كل، بيش از آن نوسانپذير است كه فقط با شرايط اقتصادي ادواري توضيح داده شود. آنها ادعا كردند كه برگشت ميانگين افراطي، مشابه با ماجراي نوسانپذيري افراطي شيلر از قيمتهايي ناشي شد كه از بنيانهاي اقتصاد فاصله ميگيرند. قيمتگذاري اشتباه ميتواند دوام آورد، چون كه فرصتهاي اندكي براي معاملات آربيتراژ ريسك پايين فراهم ميسازد. براي مثال چگونه بايد يك نفر به حباب در سهام اينترنتي انتهاي دهه 1990 واكنش نشان دهد؟ پيش فروش بيشتر اين سهام دشوار بود و حتي اگر امكان فروش داشت، يك پيشفروشكننده كاملا آگاه و عقلايي با اين ريسك مواجه بود كه معاملهگراني كه كاملا عقلايي نيستند (همچنين مشهور به «معاملهگران اختلالزا») باعث خواهند شد تا قيمتها از بنيانهاي خود فاصله بگيرند؛ بنابراين بازار لزوما تصحيح نميشود، به محض اينكه معاملهگران عقلايي قيمتگذاري اشتباه را تشخيص دهند. در عوض، تصحيح زماني رخ ميدهد كه قيمتگذاري اشتباه چنان بزرگ شود كه معاملهگران اختلالزا اعتماد خود را به روند از دست بدهند يا معاملهگران عقلايي در واكنش به ريسك اضافي كه معاملهگران اختلالزا ايجاد كردند، وارد شوند.
مشهورترين مثال از ناسازگاري آشكار با نظريه بازار كارآ، سقوط بازار سهام در 1987 و آغاز حركات قيمت سهام اينترنت در اواخر دهه 1990 بود. برخي اقتصاددانان، قطعا يك اقليت، معتقدند كه سقوط 1987 و جهش و افت سهام اينترنت با كارآيي بازار سازگار هستند. براي مثال مارك ميچل و جفري نتر (1989) استدلال كردند كه افول شديد بازار در روزهاي پيش از سقوط بازار در 1987 توسط يك واكنش ابتدائا عقلايي به پيشنهاد مالياتي غيرمنتظره رخ داد كه در مقابل باعث خشكيدن موقت نقدينگي به علت حجم فروش بسيار بالاتر از آنچه بازار آمادگي پذيرش داشت، گرديد. بورسها، معاملهگران و تنظيمگران از اين تجربه درس گرفتند تا بازارها را كارآتر بسازند. يورتون مالكيل (2003) حباب اينترنت را تحليل كرد و اشاره نمود كه تعيين حجم شركت اينترنتي مشكل است و در حالي كه معاملهگران در بيشتر موارد پس از واقعه اشتباه ميكردند، هيچ فرصت آربيتراژ استفاده نشده آشكاري وجود نداشت.
جدا از اينكه آيا چنين حالتي استثنا يا قاعده است شرايط مساعد بازار در انتهاي دهه 1990 براي سهام فناوري يا اينترنت نشاندهنده نقش حياتي بازار سهام در تخصيص منابع است. بنگاهي كه سهامش اضافه ارزش يافته است، بهسرعت متوجه ميشود كه تامين منابع مالي بيشتر از طريق عرضه ثانويه آسانتر است، چون قيمتهاي بالاتر به معناي اين است كه درصد كوچكتري از مالكيت بنگاه را بايد عرضه كرد تا مبلغ معيني سرمايه تهيه شود. شرايط مساعد همچنين براي بنگاههاي سهامي خاص، تامين مالي از طريق وارد بورس كردن سهام خود را آسانتر ميسازد. افزون بر اين، بازار IPO به اصطلاح داغ، بنگاههاي سرمايه مخاطرهپذير را ترغيب ميكند تا منابع خود را در صنايع و بخشهاي داغ سرمايهگذاري كنند به اميد اينكه بنگاهها را در چنين بازار مساعدي وارد
بورس كنند.
عده بسياري چنين شرايط بازار مساعدي را با ارزشگذاري گزينههاي رشد بازار و ايجاد انگيزه لازم تا بخش ايجاد سرمايه را ممكن سازد سازگار ميبينند، اما در حاليكه شرايط بازار مساعد توانايي جذب سرمايه لازم براي رشد صنعت جديد نوپا را دارد، به نظر ميرسد كه بازار سهام فناوري و اينترنت در انتهاي دهه 1990 زيادي گرم شد و سرمايه بيش از حدي جذب اين بخش شد؛ بنابراين در انتهاي دهه 1990، آن بازدهياي كه يك سرمايهگذار در اين بخش ميتوانست به نحو عقلايي انتظار داشته باشد به زير آنچه شرايط اقتصادي ميتوانستند توجيه كنند سقوط كرده بود و همچنين زير آنچه بيشتر سرمايهگذاران واقعا انتظار داشتند.
در حاليكه قيمتها با نوسانات طولاني و كند خود از بنيانهاي اقتصاد فاصله ميگيرند، نظريه بازار كارآ دست كم به دو شيوه مهم هنوز مفيد است. نخست طي افقهاي كوتاهتر، از قبيل روز، هفته يا ماه، شواهد قابلملاحظهاي وجود دارد كه نظريه بازار كارآ توانايي تبيين جهت تغيير قيمت سهام را دارد. يعني واكنش قيمت سهام به اطلاعات جديد، تقريب خوبي از تغيير ارزش ذاتي سهام است. دوم اينكه نظريه بازار كارآ به صورت يك محك عمل ميكند كه قيمتها چگونه بايد رفتار كنند اگر سرمايهگذاري و ساير منابع به نحو كارآ تخصيص يابند. اينكه بازارها دقيقا چقدر به اين محك نزديك باشند به شفافيت اطلاعات، كارآمدي تنظيم و احتمال بيرون راندن معاملهگران اخلالزا توسط آربيتراژهاي عقلايي بستگي دارد. در واقع كارآيي اطلاعات قيمت سهام بين بازارها و كشورها فرق ميكند. هر آنچه كه نواقص بازار سرمايه باشد، به نظر ميرسد بديل بهتري براي تخصيص سرمايهها وجود ندارد.
در واقع جنبش خصوصيسازي دهههاي 1990 و 2000 نشان ميدهد كه اكثر دولتها شامل چين، اينك اين واقعيت را تشخيص دادهاند؛ بنابر اين پژوهشهاي دانشگاهي در اين حوزه، احتمال زيادي ميرود روي شرايطي متمركز شوند كه كارآيي اطلاعاتي بازارهاي سرمايه را تبيين كرده و بهبود ميبخشد به جاي اينكه بررسي كند آيا بازارهاي سرمايه كارآ هستند يا خير.
بورس اوراق بهادار، رفتار احساسي و بازارهاي موازي
در تحولات اقتصادي كشورها همواره بورسها نقشي غيرقابلانكار بر عهده داشته و دولتها به عنوان نماگر تصميمات اتخاذشده تيم مديريتي خود، توجه خاصي به روند شاخصهاي مختلف در آنها دارند.
اين روزها بازار اوراق بهادار شرايط پرابهامي را پشتسر ميگذارند و عمده سرمايهگذاران را در حالت انتظار و انفعال جدي قرار داده است. اين موضوع تنها به اشخاص حقيقي بازار محدود نميشود و شركتهاي سرمايهگذاري و اشخاص حقوقي نيز، حفظ سرمايه را تا روشن شدن شرايط آتي حاكم بر بازار در برنامه قرار دادهاند و بهرغم افت قيمتي بسياري از سهام شركتهاي موجود در سبد سرمايهگذاري خود، حضور پررنگ آنها را در بازار شاهد نيستيم. موضوعي كه پيشتر قبل از جلسات شوراي امنيت درخصوص اعمال تحريمها و جلسات 1+5 يا تصميمات مهم تاثيرگذار بر شرايط بازار نيز شاهد آن بودهايم و معمولا با روشن شدن ماجرا، سرمايهگذاران حقيقي و حقوقي فعاليت خود را از سر ميگيرند و در مدت زماني كوتاه، گويي به طور كلي دلايل عملكرد منفعلانه خود را از خاطر ميبرند. اما با توجه به تاثير قيمت سهام شركتها در پرتفوي اشخاص حقيقي و حقوقي در اين ميان بسياري از سرمايهگذاران قابلمشاهده هستند كه در هر صورت در حال غبطه خوردن از تصميمات خويش هستند و در همه حال بر تجربياتي كه بارها آن را تجربه كردهاند ميافزايند و چه بسا سالها است كه به امر تجربهاندوزي مشغول هستند و گاه قيمت سهام شركت آنان نيز مبين همين رويكرد معاملاتي است.
اما اين روزها، اجرا شدن طرح تحول اقتصادي به موضوعي مشابه در دوران گذشته تبديل شده است و فعالان بازار براي تعيينتكليف، بيصبرانه منتظر اجراي آن به عنوان موضوع تعيينتكليفكننده و خروج بازار از حالت انتظار و كسالتبار كنوني هستند، اما موضوعي كه اين روزها تفكر سرمايهگذاران را به خود جلب كرده است فعال شدن و حاشيهسازيهاي ايجادشده در برخي بازارهاي موازي است.
اين بازارها را ميتوان به صورت كلي در قالبهايي همچون مسكن، ارز، طلا، اتومبيل و كالا خلاصه كرد. در اين مطلب قصد داريم به طور اجمالي وضعيت و حاشيههاي هر يك را مورد بررسي اجمالي قرار دهيم. در بازار ارز عمده نظرات كارشناسان از انتظار افزايش ارزش حدود 20 درصدي ارزهاي مطرح در يك سال آتي حكايت دارد، اما ورود و خروج به اين نوع سرمايهگذاري با توجه به محدوديتهاي ايجادشده توسط دولت، عدمرضايت حداقل ظاهري دولتمردان از افزايش نرخ ارز به دلايل سياسي و بحث نگهداري آن نزد سرمايهگذاران موضوعي است كه كسب اين ميزان بازدهي را با توجه به حواشي اشاره شده، با امكان كمتري مواجه ميسازد.
در بازار مسكن با اجراي طرحتحول، افزايش بهاي تمامشده توليد منازل مسكوني به دنبال افزايش نرخ توليدات سيمان، فولاد، هزينه نيروي انساني، دستمزدها و ... ميتواند رشد 10 تا 15 درصدي اين بخش را نيز با توجه به مكان، زمان ساخت و ساير مسائل تاثيرگذار به همراه داشته باشد، اما كاهش نقدينگي افراد با اجراي طرح تحول و بنيه مالي آنان موضوعي است كه ميتواند بازار پرعرضه كنوني مسكن را تنها با ركود تورمي (رشد قيمتي در عين عدموجود تقاضا) مواجه كند و با گذشت زماني كوتاه مجدد براي رسيدن به تعادل و انجام معاملات به نرخهاي كنوني برگشت دهد.
بازار طلا كه مدتي بود به عنوان سرمايهگذاري سنتي توجه فعالان اقتصادي را به خود جلب ميكرد در هفتههاي جاري رو به آرامش نهاده است و از منظر فعالان اين بخش بازدهي اصلي آن با نزديك شدن به محدوده 1.400 دلاري به ازاي هر اونس پايان يافته تلقي ميشود و انتظار فاصله گرفتن از اين مرز در بازه ميان مدتي پيشرو بعيد به نظر ميرسد. عواملي همچون تفاوت نرخ معاملات هنگام خريد و فروش سكه و غيره و سال توليد و موارد اين چنيني موضوعاتي است كه در عمل، بخشي از بازدهي فعالان اين بخش را به خود اختصاص ميدهد.موضوعي كه با راهاندازي معاملات آتي توسط سازمان بورس مقداري از مشكلات آن كاهش يافته است، اما چشمانداز بازدهي قابلتوجه و مجدد آتي آن، مقداري جذابيت كوتاهمدت و ميانمدت آن را تحتشعاع قرار داده و آن را در وضعيت كنوني به عنوان رقيب اصلي بورس برجسته نميسازد. بازار اتومبيل نيز مدتها است در خواب زمستاني به سر ميبرد و با توجه به افزايش قابلتوجه حجم توليدات در مقايسه با تقاضا، شركتها را به سمت بهكارگيري عوامل انگيزشي در بخش فروش سوق داده است. موضوعي كه با تبديل اين كالاي ارزشي سابق به كالاي مصرفي در اين مقطع زماني، به طور كلي خودرو را از جمع رقباي جذب سرمايه خارج ساخته است.اما بازار كالا، بازاري است كه پتانسيلهاي زيادي با اجراي طرح تحول ميتواند در آن پديدار شود، اما هر گونه بياخلاقي در آن احتمالا با توجه به تاثير منفي در اجراي طرح تحول و فضاي آرامش اقتصادي ميتواند با بازخوردي سنگين از سوي دولت و مراجع قضايي و اطلاعاتي مواجه شود و فشارهاي متفاوتي را براي فعاليتهاي سرمايهگذاري در آن براي افراد و شركتهاي فعال در آن به همراه داشته باشد.
اما نياز شركتها به نقدينگي براي تطابق تكنولوژيكي خود با شرايط جديد و افزايش سطح بهرهوري انرژي و غيره نيازمند رونق در بازار سرمايه است. حمايتهاي دولتي از صنايع مسلما طولانيمدت نخواهد بود و در بازار بيرونق و بدون چشمانداز، اشخاص حقيقي و حقوقي تمايل چنداني براي حضور در افزايش سرمايهها و تامين مالي شركتها از خود نشان نخواهند داد. اين مساله با توجه به سياست انقباضي دولت در دادن وامها و تزريق پول به صنايع و شركتها ميتواند چشمانداز صنعت كشور را بيش از پيش مبهم سازد. با توجه به موارد اجمالي و سطحي فوق، الزام رونق در بورس، براي جذب سرمايهاي غيرمولد، بهبود ساختارهاي تكنولوژيكي، مالي و صنعتي، در جهت حفظ رقابتپذيري شركتها روشن به نظر ميرسد و ميتواند آنها را براي دوران كاهش تعرفههاي وارداتي با سياست هموارسازي مسير ورود به سازمان تجارت جهاني، به عنوان سياست كلان اقتصادي ياريرسان باشد. بنابراين با توجه به جميع مطالب يادشده اگر چه در هر يك از بازارهاي موازي نام برده شده و از قلم افتاده در فوق، جذابيتهايي وجود دارد، اما با توجه به موارد اشاره شده در خصوص ساير رقباي جذب سرمايه در كنار ريزشهاي قيمتي سهام شركتها، الزامات محيط اقتصادي و سياسي يادشده بالا و آساني بازدهي در اين بازار، همچنان جذابيت سرمايهگذاري در بورس اوراق بهادار در مقايسه با ساير بازارهاي موازي، حفظ شده است. هر چند كه مسائل سياسي حاكم، تاثير تحريمها در تامين مواد اوليه برخي صنايع و تاخير در اجرايي شدن طرحهاي توسعهاي آنها، موضوعي جدي براي آنها تلقي ميشود، اما با توجه به كوچكي بازار سرمايه كشور و كنترلپذيري آن، روشن شدن تصميمات كلان اقتصادي كشور براي سرمايهگذاران به عنوان مشكل هميشگي، ميتواند به سرعت با بهبود فضاي رواني به عنوان مولفهاي پرتاثير در بازار، سرمايهگذاران حقيقي و حقوقي را از وضعيت انتظار و احتياط كنوني خارج سازد و برگشت دوباره رونق و تقويت معاملات را به همراه داشته باشد.
بررسي رابطه جايگزيني ريسك و بازده
ريسك و بازده واژههايي هستند كه در كنار يكديگر معني و مفهوم مييابند. دادوستدهاي بازارهاي مالي ريسك و بازده را با هم در خود جاي دادهاند و اين دو مفهوم كليدي همواره با يكديگر بكار برده ميشوند. سرمايه گذاران و معاملهگران كارآزموده در هر معامله، ريسك و بازده را ميسنجند و هيچ گاه نگاه يك سويه به تجارت ندارند. آنها ميدانند كه تجارت و دادوستد در بازارهاي مالي تنها بازده و سود را دربرنميگيرد و هيچ معاملهاي در آن خالي از ريسك نيست. آيا ميتوانيد نمونهاي از يك مبادله يا دادوستد بدون ريسك را در بازار اوراق بهادار ايران پيدا كنيد؟ آيا مي توان در بازارهاي فرابورسي نظير پيمان سلف ارز ريسك و مخاطره را ناديده گرفت؟
بياييد در اين رابطه نگاهي به بورس اوراق بهادار ايران داشته باشيم. از زماني كه شركتكنندگان در اين بازار گردهم آمدند و قيمتها را به جريان انداختند، فراز و نشيب هاي زيادي در قيمت سهام و شاخص كل بورس رخ داده است. اين طبيعي است كه قيمتها بر اساس سازو كار عرضه و تقاضا تغيير يابند و نبايد انتظار داشته باشيم كه قيمتها تنها در راستاي خواست ما حركت كنند. زماني كه دارنده سهام يك شركت مي شويم، انتظار داريم كه قيمت آن افزايش يابد و به سرعت به سود دست يابيم. اما اگر چنين نشود، واكنش ما چه خواهد بود؟ آيا بايد تنها بازده و سود را در نظر داشته باشيم؟ آيا در هر مبادله و دادوستد ريسك ناشي از كاهش قيمتها وجود ندارد؟
هرگاه مفاهيم سرمايهگذاري و ريسك و بازده را ناديده گيريم و نگاه يك طرفه به بازار داشته باشيم، نااميدي در كنار ما خواهد بود. در شرايطي كه بازار بر خلاف روند مورد انتظار ما حركت ميكند و يا به دليل عوامل مالي، سياسي و يا اقتصادي در دوران ركود قرار ميگيريم، بازگشت به مفاهيم سرمايهگذاري و درك عميق از ريسك و بازده مفيد خواهد بود.
هنگامي كه به عنوان يك سرمايهگذار در دادوستد سهام شركت ميكنيم، بايد مخاطرات و ريسكهاي آن را در نظر داشته باشيم. در واقع شركتكنندگان در اين بازار ريسكهاي آن را پذيرفتهاند و بابت وجود ريسكهاي آن پاداش يا بازده طلب ميكنند. هر چه فعاليت تجاري ريسك بيشتري داشته باشد، بازده بالاتري در انتظار است.
تصور كنيد به عنوان يك معاملهگر در شرايطي قرار ميگيرد كه يك مخاطره سياسي بازار را از حركت بازداشته و اغلب سرمايهگذاران در ابهام هستند. شرايط آينده و پيشبيني آن دشوار است و هالهاي از تاريكي در پيشرو قرار ميگيرد. اكنون چه تصميمي بايد گرفت؟ آيا بايد زيان را پذيرفت و يا اين كه براي هميشه بازار را ترك كنيم؟
همانطور كه اشاره شد، ريسك و بازده در كنار هم هستند. در واقع فرصتهاي سرمايهگذاري و مخاطرات را بايد در هر زمان بررسي و مطالعه كرد. اين يك حقيقت است كه هرگاه به يك فرصت سرمايهگذاري ميانديشيم، ريسك و مخاطرهاي در كنار آن نهفته است و در هنگامي كه به مخاطرات و ريسكهاي بازار فكر ميكنيم، ممكن است فرصتهاي سرمايهگذاري در پيش رو باشند.
نمونههاي واقعي بسياري در ميتوان در طي زمان بازسازي كرد. به طور نمونه مخاطرات سياسي و مسائل مربوط به پرونده هستهاي ايران در نيمه دوم سال ۱۳۸۳ و ۱۳۸۴ موجب شد كه شاخص كل و قيمت سهام افت شديدي پيدا كنند، اما در كنار شرايطي كه پيشبيني آينده دشوار به نظر ميرسيد، فرصتهاي سرمايهگذاري در صنعت پتروشيمي، گروه شيميايي و دارويي، گروه معادن و كانيهاي فلزي بوجود آمد. به نظر ميرسد برخي موفقيتهاي تجاري ميتوانند در شرايط فروشهاي افراطي بازار پديد آيند. همچنين هرگاه نگاه بسيار خوشبيانهاي داشته باشيم و تنها به بازده فكر كنيم، اين ريسك همواره وجود دارد كه روند كنوني ناپايدار شود و سودهاي بدست آمده را از دست دهيم.
براي گذر از دوران كاهشي بازار، راهبرد مناسب و بررسي موقعيت نياز است. بايد اوضاع را به درستي تجزيه و تحليل نمود و سناريوهاي آينده را ترسيم نمود. بدين ترتيب ميتوان تصميم گرفت كه با وجود سناريوهاي احتمالي چه راهبردهايي را ميتوان برگزيد. استفاده از چنين رويكردي ميتواند شانس بهرهمندي از فرصتهاي سرمايهگذاري و برخورد مناسب با ريسكها را بالا ببرد و شناسايي فرصتها را سادهتر ميكند. ميدانيم كه رويدادهاي آينده به درستي و با دقت كامل قابل پيشبيني نيستند. از اين رو قيمتها به عنوان يك متغير تصادفي در نظر گرفته ميشوند. ريسك آينده، شانس و احتمال وقوع رويدادي در آينده را بازگو مي كند. هرگاه داده هاي پيش بيني آينده را در دست داشته باشيم مي توانيم با استفاده از توزيع احتمالات، شانس هر رخداد را بررسي و برآورد نماييم. بنابراين با بهره گيري از رابطه انحراف استاندارد (معيار) و در دست داشتن داده هاي پيش بيني آينده ريسك ورقه بهادار بدست خواهد آمد. چنانچه بتوانيم احتمال وقوع رويدادهاي آينده را بدست آوريم، با استفاده از تئوري احتمالات ميتوان راهبردهاي مشخصي را تنظيم نمود.
با مفهوم P/E آشنا شويم
● مقدمه
P/E يا نسبت قيمت به سود يكي از افزارهاي قديمي و عموما" پر استفاده به منظور ارزش گذاري سهام است. هر چند محاسبه ي P/E بسيار ساده است اما تفسير آن عملا" دشوار مي نمايد . در شرايط معيني اين نسبت بسيار گويا و در زمان ها ي ديگر كاملا" بي معنا جلوه مي كند . از اين رو ، غالبا" سرمايه گذاران اين اصطلاح را نادرست به كار مي گيرند و درتصميماتشان بيش از حد لازم به آن وزن مي دهند .
در بخش هاي بعدي اين مقاله ابتدا به تشريح و تبيين P/E مي پردازيم، سپس چگونگي استفاده از اين نسبت را در تجزيه و تحليل سهام بازگو مي كنيم ، و سرانجام به شرايطي مي پردازيم كه نبايد از اين نسبت استفاده شود .
● P/E چيست ؟
P/E كوتاه شده ي نسبت price(P ياقيمت سهم) به Earning Per Share( EPS يا سود هرسهم) است . همان گونه كه از نام آن پيدا است ، براي محاسبه ي P/E آخرين قيمت روز سهام يك شركت به سود هر سهم (EPS) آن تقسيم مي شود :
قيمت سهم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ = P/E
سود هر سهم
غالبا" P/E در تاريخ هايي محاسبه مي شود كه شركت ها اطلاعات EPS (معمولاٌ سه ماهانه) را افشاء مي كنند. اين P/E را كه بر مبناي آخرين EPS محاسبه مي شود بعضا" P/E دنباله دار نيز مي گويند . اما گاهي از EPSبرآوردي براي محاسبه P/E استفاده مي شود،اينEPS معمولاٌ معرف سود برآوردي سال آينده است. در اين صورت به P/E محاسبه شده P/E برآوردي يا پيشتاز گفته مي شود. محاسبه ي P/E گاهي روش سومي هم دارد كه مبتني بر ميانگين دو فصل گذشته و برآورد دو فصل باقيمانده ي سال است . تفاوت عمده اي بين اين سه نوع وجود ندارد اما بايدبدانيد كه از محاسبات داده هاي تاريخي واقعي در مقايسه با برآوردهاي تحليل گران مالي استفاده كنيد .
مشكل بزرگ محاسبه ي P/E مربوط به شركت هايي است كه سود آور نيستند و از اين رو EPS منفي دارند . در خصوص چگونگي رفتار با اين پديده ديدگاه هاي متفاوتي وجود دارد . برخي قائل به وجود P/E منفي هستند ، گروهي در اين حالت P/E را صفر مي دانند و بسياري ديگر هم معتقدند كه ديگر P/E محلي از اعراب ندارد .
به لحاظ تاريخي دربورس اوراق بهادار تهران عموماٌ ميانگينP/E در دامنه ي۲/۳ تا ۲/۱۳تجربه شده است. نوسان P/E در اين دامنه عمدتا" بستگي به شرايط اقتصادي هر زمان دارد . درحال حاضر ميانگين P/E كل شركت هاي پذيرفته شده در بورس تهران حدود۲/۸ مي باشد. همچنينP/E بين شركت ها و صنايع مي تواند كاملا" متفاوت باشد .
● كاربرد P/E
به لحاظ نظري ، P/E يك سهم به ما مي گويد كه سرمايه گذاران چند ريال حاضرند به ازاي هر ريال سود يك شركت پرداخت نمايند. به همين جهت به آن ضريب سهام نيز مي گويند . به عبارت ديگر اگر P/E يك سهم ۲۰ باشد بدين معني است كه سرمايه گذلران حاضرند ۲۰ ريال براي هر ريال از سود اين سهم( كه شركت توليدمي كند) بپردازند .
الف) رشد سود
آنچه در بحث بالا به آن پرداختيم رشد شركت ها است . قيمت سهام بازتاب انتظارات سرمايه گذاران از ارزش و رشد آينده ي شركت است . اما توجه كنيد كه اندازه ي سود (EPS ) معمولا" مبتني بر سود هاي (EPSهاي) گذشته است .
اگر شركتي انتظار رشد دارد بنابراين انتظار داريم كه سودش نيز رشد نمايد . در نتيجه تفسيري بهتر از P/E آن است كه خوش بيني بازار از آينده ي رشد يك شركت را باز تاب مي دهد .
اگر P/E شركتي بالاتر از ميانگين بازار يا صنعت باشد بدين معني است كه بازار در ماه ها يا سال هاي آينده انتظارات بزرگي از سهم اين شركت دارد . شركتي با P/E بالا بايد سود هاي فزاينده ايجاد كند، در غير اين صورت قيمت سهمش سقوط خواهد كرد .
مثالي از شركت ايران خودرو گوياي اين بحث است .
ب) ارزاني يا گراني
P/E در مقايسه با قيمت بازار شاخص بهتري براي ارزش گذاري سهم است . مثلا" به شرط پايداري ساير متغيرها ، سهمي با قيمت ۲۰۰ ريال و P/E برابر ۱۰ بسيار گران تر از سهمي با قيمت۲۰۰۰۰وP/E برابر۱۰ است . توجه كنيد كه محدوديت هايي در اين مثال وجود دارد . شما نمي توانيد P/E هاي دو شركت كاملا" متفاوت را براي ارزش گذاري بهتر آنها مقايسه كنيد. به عبارت ديگر تعيين بالا يا پايين بودن P/E بدون توجه به دو عامل اصلي بسيار دشوار است : ۱) نرخ رشد شركت و ۲) صنعت.
۱) نرخ رشد شركت
آيااندازه ي رشد گذشته ي شركت ها مي تواند معرف نرخ هاي انتظاري از رشد آينده باشد ؟ هر چند پاسخ اين پرسش نمي تواند صريح باشد اما در عمل سرمايه گذاران براي پيش بيني سود (EPS ) و محاسبه ي P/E از نرخ هاي رشد گذشته استفاده مي كنند .
۲) صنعت
مقايسه ي شركت ها تنها در صورتي فايده منداست كه به يك صنعت تعلق داشته باشند ، مثلا" شركت هاي صنعت ... عمدتا" داراي ضرايب P/E پايين هستند چون به رغم ثبات صنعت رشد پاييني دارند . از طرف ديگر شركت هاي صنعت .... به دليل انتظار رشداز P/E هاي بالايي برخوردارند .
● دام هاي كاربرد P/E
تا بدين جا آموختيم كه در شرايط معيني P/E مي تواند ما را در تعيين بالا يا پايين بودن ارزش يك شركت كمك كند . همچنين پي برديم كه P/E تنها در شرايط معيني معتبر است .اما علاوه براين دام هاي ديگري نيز در تحليل P/E وجود دارد كه در ادامه درباره ي برخي از آنها بحث مي شود .
● حسابداري
سود يك اندازه ي حسابداري است كه در محاسبه اش از اقلام غير نقدي نيز استفاده مي شود . معيارهاي اندازه گيري سود بر طبق اصول حسابداري همگاني (GAAP ) مقرر مي شوند . اين اصول در گذر زمان تغيير مي كند و در هر كشوري نيز متفاوت از ديگر كشورها است . از اين رو محاسبه ي سود ( EPS) بسته به چگونگي دفتر داري و حسابداري مي تواند به صورت هاي متفاوت ارائه شود . در نتيجه مقايسه ي سودها (EPS ها ) با يك ديگر گاهي به مقايسه ي سيب و پرتقال مي ماند .
● تورم
در شرايطي كه اقتصاد كشور تورم بالا يي را تجربه مي كند طبعاٌ كالاها و هزينه هاي استهلاك به دليل بالا رفتن هزينه هاي جايگزيني كالاها و تجهيزات در مقايسه با سطح عمومي قيمت ها كم نمايي مي شود . بنابراين در زمان هاي تورمي P/E ها عموما" پايين تر مي آيند زيرا بازار سودها را كه به صورت ساختگي به بالا گرايش دارد تخريب شده مي بيند . بررسي P/E همانند تمامي نسبت ها ، در گذر زمان براي پي بردن به روند آن ارزشمند است . تورم اين بررسي را دشوارمي كند زيرا اطلاعات گذشته در امروز از فايده مندي كم تري برخوردارند .
● تفسيري ديگر
P/E پايين لزوما" بدين معني نيست كه ارزش يك شركت كم نمايي شده است . بلكه به معناي آن است كه بازار معتقد است شركت در آينده ي نزديك با مشكل روبرو خواهد شد . سهمي كه قيمتش پايين مي آيد معمولا" دليلي دارد .
عمده ترين دليلش اين است كه سود شركت كم تر از سود انتظاري اش خواهد بود . اين مساله P/E دنباله دار بازتابي ندارد مگر آن كه سود در عمل نيز محقق گردد .
● تنها به اتكاي P/E سهام نخريد
يكي از پر بسامد ترين اشتباهاتي كه سرمايه گذاران غير حرفه اي مرتكب مي شوند خريد سهام صرفا" به اتكاي P/E بالا يا پايين است . توجه كنيد كه ارزش يابي سهام تنها با تكيه بر شاخص هاي ساده اي مانند P/E ساده انگارانه و نادرست است . P/E بالا ممكن است به معني بيش نمايي ارزش سهم باشد و هيچ تضميني وجود ندارد كه بعدا" به سرعت پايين نيايد . ضمنا" توجه كنيد كه حتي اگر ارزش سهمي كم نمايي شده باشد ممكن است ماه ها يا حتي سال ها طول بكشد تا بازار ارزش آن را اصلاح نمايد .
درهر صورت تجزيه و تحليل سهام امري بسيار پيچيده تر از دانستن چند نسبت ساده است . به عبارت ديگر هر چند كليدي براي معماي ارزش گذاري سهام است اما تمام آن نيست . از اين رو توصيه مي شود كه سرمايه گذاران براي خريد سهام با خبرگان سرمايه گذاري رايزني نمايند . پاسارگاد نيك آماده است تا سرمايه گذاران علاقمند را با قواعد سرمايه گذاري آشنا سازد .
●● نتيجه گيري
P/E همه چيز يا به عبارتي حرف آخر را درباره ي ارزش سهم نمي گويد اما براي مقايسه ي شركت هاي يك صنعت ، كل بازار يا روند تاريخي P/E يك شركت فايده مند است .
به ياد بسپاريد كه :
الف ) P/E يك نسبت است و از تقسيم P (PRICE يا قيمت روز سهم ) به E (EPS يا سود هر سهم ) به دست مي آيد .
ب) سه نوع EPS به نام هاي EPS دنباله دار ، آينده و ميانگين وجود دارد .
ج) به لحاظ تاريخي ، ميانگين P/E ها در بازه ي ۲/۳ – ۲/۱۳ قرارمي گيرد .
د) به لحاظ نظري ، P/E يك سهم به ما مي گويد كه سرمايه گذاران حاضرند چند ريال به ازاي هر ريال سود بپردازند .
ه) تفسير بهتري از P/E اين است كه آن بازتاب خوشبيني بازار از آينده ي رشد يك شركت است .
و) P/E در مقايسه با قيمت بازار شاخص بهتري براي ارزش گذاري يك سهم است .
ز) بدون در نظر گرفتن نرخ هاي رشد صنعت ، صحبت از بالا يا پايين بودن P/E يك شركت بي معناست .
ح) تغيير در اصول حسابداري شامل وجود چندين روش مجاز براي سود (EPS ) تجزيه و تحليل P/E را دشوار مي كند .
ط) P/E ها عموما" در زمان تورم حاد پايين تر مي آيند .
ي) تفاسير بسياري پيرامون دليل پايين بودن P/E يك شركت وجود دارد .
ه) تنها به اتكاي ضريب P/E اقدام به خريد و فروش سهام نكنيد .
سرمایه گذاران دودسته هستند
دسته اول که بیشتر افرادراشامل میشود افراد پرمشغله هستند.آنها سراغ سرمایه گذاری های بی خطر وآماده می روند .آنها کسانی هستند که مسئولیت خریدشان را به خرده فروشی هایی مانندبنگاه معاملات املاک یا دلال سهام یا برنامه ریزی مالی میدهند
دسته دوم
نوع دوم سرمایه گذارانی هستند که سرمایه گذاری می سازند .این افراد معمولا اجزای یک معامله راکنارهم میچینند وکارشان بیشتر شبیه انهایی است که قطعات کامپیوتر رامی خرند و کامپیوتر میسازند
نوع دوم سرمایه گذارها خبره تر هستند.اگر میخواهید جزو دسته دوم سرمایه گذارهاباشید باید به تقویت سه مهارت در خودتان بپردازید این مهارتها علاوه برمهارتهای کسب هوش مالی باید داشته باشید
1.مهارت یافتن فرصتهایی که دیگران ازدستش میدهند
2.مهارت افزایش پول
3.مهارت سازماندهی افراد باهوش
1.مهارت یافتن فرصتهایی که دیگران ازدستش میدهند :
آنچه راکه دیگران باچشمشان نمیبینند بافکرتان ببینید .مثلا یکی ازدوستانم خانه ی قدیمی و دربو داغانی راخریده بود که حال آدم بدمیشد همه ما ازخرید اوتعجب کرده بودیم.امانکته ای که اودرمورد این خانه میدانست ومانمیدانستیم این بود که خانه همراه چهار قطعه زمین دیگر فروخته میشد و اوبامراجعه به شرکت صاحب خانه این موضوع را فهمیده بود.اوآن راکوبید وپنج قطعه زمین رابه قیمت سه برابر کل قیمتی که برای خرید خانه پرداخته بود فروخت یعنی درمقابل دوماه کار3000000گیرش امد.اگرچه این مقدار مبلغ زیادی نیست اما مطمئنا ازمتوسط حقوق ماهانه بیشتر است وبه دست آوردنش هم از نظر فنی کارمشکلی نیست
2.مهارت افزایش پول:
یک فرداز طبقه متوسط برای فراهم کردن مبلغی پول تنهابه بانک مراجعه می کند.یک فرد سرمایه گذار ازنوع دوم باید بداند که چطور پول جمع کند .برای این کار راه های بسیاری وجود دارد ونیازی به بانک نیست .گاهی اتفاق می افتد که از بعضی هامی شنوم که بانک به من وام نمیدهدیابرای خرید فلان کالا پول ندارم.اگرمیخواهید یک سرمایه گذار ازنوع دوم باشید باید بیاموزید که همان کاری راانجام دهید که دیگران از انجام ان خودداری میکنند.بسیاری ازمردم به بهانه کمبود پول از خیر یک معامله میگذرند اگربتوانید با این مشکل کناربیاید نسبت به میلیونها نفردیگر که دراین کارمهارت ندارند جلوترهستید
3 .مهارت سازماندهی افرادباهوش:
آدم باهوش کسی است که ازخودش باهوش تررااستخدام میکندویاباآنهاکارمیکند.اگربه مشورت باکسی نیازداشتید ازمشاورتان مطمئن شوید.چیزهایی که لازم است یادبگیریدزیاد هستند.اماپاداشی که درمقابل دریافت میکنید سربه فلک است.اگرحوصله یادگرفتن این مهارتها راندارید ان وقت توصیه میکنم جزو سرمایه گذاران نوع اول شوید.نداشتن اگاهی ودانش کافی بزرگترین خطری است که شماراتهدیدمیکندهمیشه خطروجود دارد پس بیاموزید بجای دور شدن از آن چگونه مدیریتش کنید
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
مختصات ریسک سرمایهگذاری صنعتی
اقدامات صورت گرفته بعد از رفع تحریمهای بینالمللی برای هدایت سرمایهگذاران به بخش صنعت و معدن هر چند موجب شد تا روند جذب سرمایه در این بخش تا حدودی افزایش یابد؛ اما با وجود اقدامات صورت گرفته برای شتاببخشی به جذب سرمایه همچنان روند تزریق پول به این بخش با چالشهای بسیاری مواجه است.
فعالان اقتصادی معتقدند ریسک سرمایهگذاری در بخشهای مختلف اقتصادی از جمله بخش صنعت را نمیتوان در شرایط عادی کاملاً از میان برد، با این حال آنچه از اهمیت بالایی برخوردار است، نحوه اعمال مدیریت دولت در مواجهه با ریسکها و کاهش آثار سوء آنها برای سرمایهگذاران است.
از سوی دیگر وجود ریسکهای متعدد و پردامنه سرمایهگذاری و عوامل محیطی متزلزل که بر بخشهای تولیدی خصوصا بخش صنعت تحمیل میشود، از موانع اصلی توسعه در بخش صنعت کشور به شمار میآید. عبور از ریسکهای سرمایهگذاری را میتوان یکی از برنامههای اصلی دولتمردان با رفع تحریمهای بینالمللی دانست؛ بهطوری که با گذشت نزدیک به دو سال از اجرای برجام، روشهای گوناگونی در راستای تسهیل ورود سرمایهگذاران خارجی و دعوت از ایرانیان خارج از كشور در دستور کار قرار گرفت، اما آمار و ارقام اعلام شده از روند جذب سرمایه بیانگر آن است که هنوز راه طولانی تا تحقق اهداف پیشبینی شده وجود دارد.
آنچه در شرایط کنونی از اهمیت ویژهای برخوردار است، بررسی ریشههای ریسک سرمایهگذاری در بخش صنعت کشور است، «افروزبهرامی»، مدیرکل دفتر سرمایهگذاری خارجی وزارت صنعت، معدن و تجارت در گفتوگویی روزنامه دنیای اقتصاد گفته است چالشهای موجود در کشور برای جذب سرمایه به چهار بخش
1 چالشهای کلان – ملی؛
2 چالشهای قانونی- مقرراتی؛
3 چالشهای اقتصادی، مالی و بانکی؛
4 چالشهای مدیریتی – تخصصی
تقسیم میشود که هریک از این چالشها در برگیرنده زیرگروههایی است؛ چالشهایی که باید برای شتاببخشی به روند جذب سرمایه، مورد ارزیابی قرار گیرند و راهکارهایی برای رفع آنها در نظر گرفته شود.
کانال تلگرامی عشق پول،دنیای تجارت کلیک کنید
سه درس مهم که Chris Myers برای یادگرفتنشان تلاش بسیاری کرده است.
آقای Chris Myers موسس کسب و کار نوپای BodeTree که در حوزه مالی است، میباشد.
نکته اول : Focus on the Pain Points
✍️ارزش پیشنهادی شما به مشتریان باید نیازها واقعی مشتریان را حل کند، اگر بر روی مشکلاتی وقت بگذارید که مشتریان هدف شما آن را در اولویت ندارند، مسیرتان اشتباه است.
نکته دوم : Stay lean
✍️به جای اینکه باارزش ترین منابع خود (زمان وانرژی) راصرف پیداکردن سرمایه گذاران کنید، بر روی محصول تمرکز کنید. از روشهای خلاقانه برای جذب اقبال مشتریان و توجه رسانه ها استفاده کنید.
نکته سوم : Don’t follow the herd
✍️فرضیات خودرا به چالش بکشید. برای مثال اگر بخش مشخصی از جامعه را به عنوان مشتریان اولیه خود در نظر گرفته اید و اقبال به محصول نشان نمی دهند به جای تغییر مداوم محصول با چالش کشیدن این بخش از مشتریان، شاید بخشی از مشتریان را پیدا کنید که محصولات ایده آلشان باشد.
@eshghepool
اوراق خزانه اسلامی در شرایط کنونی اقتصاد کشور به یک ابزار مالی جذاب از نظر بازدهی برای سرمایه گذاران تبدیل شده است. با توجه به بازدهی مناسب این اوراق بسیاری از سرمایه گذاران علاقه زیادی برای خرید این اوراق دارند. از آنجایی که بسیاری از افراد آشنایی زیادی با اخزا ندارند تصمیم گرفتیم که در این مقاله به صورت ساده توضیحاتی را درباره این اوراق برای شما ارائه کنیم. پس اگر تمایل به آشنایی بیشتر با اوراق خزانه اسلامی دارید در ادامه این مقاله با ما همراه باشید.
اوراق بدهی چیست؟
قبل از اینکه به تعربف اخزا بپردازیم، بد نیست آشنایی مختصری با اوراق بدهی پیدا کنید. چرا که اوراق خزانه اسلامی به صورت بالقوه نوعی اوراق بدهی محسوب می شوند. به طور خلاصه می توان گفت ماهیت اوراق بدهی این است که منتشر کننده اوراق با انتشار آن بدهی خود را به تعویق می اندازد. منظور ما از منتشر کننده در این مقاله دولت است. اوراق خزانه اسلامی یا اخزا نیز نوعی اوراق بدهی محسوب می شوند. دولت با انتشار اخزا در واقع بدهی خود را طی ساز و کاری برای مدتی به تعویق می اندازد.
اسناد خزانه اسلامی چیست؟
اسناد خزانه اسلامی نوعی از ابزارهای مالی اسلامی است. اخزا یک ابزار مالی مبتنی بر بدهی محسوب می شود. این اسناد اوراق بهادار با نامی است که دولت آن را به جای بدهیهای خود بابت طرحهای تملک داراییهای سرمایهای با قیمت اسمی و سررسید معین به طلبکاران غیردولتی واگذار میکند.
رویه خرید و فروش اسناد خزانه در دنیا به این شکل است که به رقمی کمتر از قیمت اسمی به خریداران فروخته شده و از منابع مالی حاصل از فروش، بدهیهای دولت پرداخت میشود .اما به دلیل مسائل فقهی وارد بر این روش، دولت ایران، این اوراق را صادر و به شکل مستقیم به طلبکاران غیر دولتی واگذار میکند.
دارنده اوراق درصورت نیاز به وجه نقد، این اوراق را در بازار ابزارهای نوین مالی فرابورس ایران به فروش میرساند.یعنی دولت به جای بدهی خود به طلبکارانش این اسناد را به آنها می دهد و آنها می توانند اسناد خزانه اسلامی یا اخزا را در بازار به فروش رسانده و به پول خود برسند. حال سوال اینجاست که ما چگونه می توانیم از طریق خرید اخزا سود بدست بیاوریم.
اسناد خزانه اسلامی معتبر هستند؟
همانطور که گفته شد اسناد خزانه اسلامی یک ابزار مالی برای تسویه بدهی های دولت به طلبکارانش است. در نتیجه وقتی شما اخزا خریداری می کنید طرف حساب شما دولت خواهد بود. همچنین بانک مرکزی ضامن است که اگر دولت به هر دلیلی بدهی خود را پرداخت نکند، بانک مرکزی این بدهی را پرداخت خواهد کرد؛ این موضوع تضمینی برای خریداران اخزا محسوب میشود. در نتیجه شما چگونه از طریق خرید اخزا سود می کنید؟
ساز و کار اسناد خزانه اسلامی به این شکل است که خریدار در زمان انتشار آن را به قیمتی کمتر از قیمت اسمی خریداری می کند. سپس در زمان سررسید اخزا می تواند آن را به قیمت اسمی به فروش برساند و از این طریق سود بدست بیاورد. پس همانطور که مشخص است این اوراق سود پرداختی دوره ای ندارند،بلکه سودی که شما بدست می آورید ناشی از اختلاف قیمت در زمان خرید و زمان سررسید اوراق است.همچنین سررسید این اوراق کمتر از یکسال است.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
چرا کره سالمترین اکوسیستم استارتآپی آسیا را دارد!
کره اقتصاد خود را حول محور فناوری میچرخاند. به لطف دولت و سرمایهگذاری خارجی در فناوریهای جدید و نوآورانه، کره بهترین اکوسیستم برای استارتآپهای موجود و آتی در تمام آسیا شناخته شده است. برخی از افراد ادعا میکنند که هند و چین در این حوزه پیشرو هستند، با این حال با نگاه دقیقتر میتوان فهمید که وقتی صحبت از شتابدهندگان استارتآپ و انکوباتورها میشود، کره سالمترین اکوسیستم است که سایر کشورهای آسیایی از آن بهعنوان معیار استفاده میکند.
آنچه کره را برای سرمایهگذاران به جاذبهای سودزا تبدیل کرده است، اندازه بازار و محیط کره است. بازار و محیط کره بسیار شبیه به بازارهای اصلی مانند چین و ژاپن است و درواقع در مرکز بازار فناوری آسیا قرار دارد. کرهایها بسیار تحصیلکرده و ماهر هستند و جمعیت این کشور هرسال رو به افزایش است.
اقتصاد کره به لطف توسعه و رشد سامسونگ و سایر شرکتهای فناوری مهم در دهه گذشته بسیار رشد کرده است. این موفقیت توجه سرمایهگذاران خارجی و دولت کره را به خود جلب کرده است.President Park در خط مقدم ایجاد انکوباتورهای استارتآپی و شتابدهندگان قرار گرفته است و وامهایی به SME ها و استارتآپها میدهد که در حوزه فناوری فعالیت میکنند. تعداد کمکهای مالی برای استارتآپها هرسال در حال رشد است.
این نهاد حتی با کارآفرینان برتر در حوزه استارتآپ مانند مارک زاکربرگ ملاقات کرده است تا توجه شرکتها در حوزه استارتآپ کره را به خود جلب کند.
کره در زمینه روشهای پیشرفت فناوری بسیار خوب عمل کرده است. درحقیقت، این کشور شبکههای اجتماعی و موتورهای جستجوی خود را دارد. فیسبوک و گوگل دوره سختی را پشت سر گذاشتهاند و سعی میکنند وارد بازاری شوند که در آن Kakao و Naver پیشرو هستند. تنها نقطهضعف کره کمبود توسعه جهانی است. با این حال، یکبار دیگر این اوضاع قرار است تغییر کند و استارتآپهای کرهای بیشتری با شرکای جهانی وارد شراکت شوند. وقتی استارتآپهای کرهای یک برنامه یا پلتفرم میسازند، آنها را فقط برای مردم کره تولید میکنند، به طوری که برنامه یا پلتفرم فقط به زبان کرهای در دسترس افراد قرار میگیرد. اگر آنها چشمانداز وسیعتری داشتند، میتوانستند مرزها را بشکنند و به شرکتی یک میلیارد دلاری تبدیل شوند. وقتی کرهایها با دیدی جهانی شروع به تولید برنامههای کاربردی و پلتفرمها کنند، پتانسیل آنها بدون حدومرز خواهد بود.
نسل بعدی کارآفرینان در کره این تفکر جهانی را در ذهن دارد که میتواند دنیا را احاطه کند. بسیاری از آنها حداقل یک شرکت کره-آمریکایی دارند که در آن زبان انگلیسی زبان اول آنها شناخته شده است. این یک عامل مهم برای رسیدن به بازار آمریکا و نیز بازارهای اروپایی است. موانع زبانی بهعنوان دلیل اصلی عدم توانایی کره در توسعه جهانی فهرست شده است. شرکتهای استارتآپی کرهای در حال حاضر تعداد بیشتری از افراد خارجی را استخدام میکنند تا یک محیط کاری را به وجود آورند که در آن افراد به زبان انگلیسی صحبت میکنند.
یک نظرسنجی نشان داده است که از هر ۴ شرکت در کره، یک شرکت به زبان انگلیسی تسلط ندارد. به تغییرات سال ۲۰۱۶ نگاهی بیندازید. استارتآپهای جوانتر در کره متوجه پتانسیل بازارهای جهانی شدهاند و در حال حاضر بر زبان انگلیسی تسلط دارند. دولت کره نیز یک قدم اساسی برای کمک به استارتآپها برداشته است؛ به این صورت که سیاستهای اقتصادی خلاقانه را به کار گرفته است؛ از قبیل برنامه انکوباتور فناوری برای استارتآپها و تطبیق با دولت. آن را به بسیاری از انکوباتورهای استارتآپ در کره و نیز سرمایهگذاران جهانی مانند ۵۰۰ استارتآپ اضافه کنید، در این صورت به نظر خواهد رسید که عرصه استارتآپ کرهای بیش از گذشته رشد میکند.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
عامل اصلی موفقیت سرمایه گذاران ریسک پذیر
تمام کارآفرینانی که با مفهوم و فرهنگ استارتاپ آشنا هستند الزاما با مفهوم سرمایه گذاران ریسک پذیر یا Venture Capitalists نیز آشنا هستند زیرا نیمی از شکل گیری یک استارتاپ وابسته به وجود و مشارکت سرمایه گذاران ریسک پذیر است. دلیل اینکه چنین نامی را برای این گروه از سرمایه گذاران انتخاب کرده اند، ریسک بالای سرمایه گذاری در یک استارتاپ است به طوریکه در بهترین شرایط اقتصادی، شانس موفقیت یک استارتاپ کمتر از 15% است. این بدان معنی است که از هر 6 مورد سرمایه گذاری فقط یکی از آنها به ثمر می نشیند اما همان یک مورد ممکن است به چنان موفقیتی برسد که ضرر ناشی از سرمایه گذاری در آن 5 مورد نا موفق را به طور کامل جبران کند.
اخیرا موسسه CB Insights که یک موسسه تحقیقاتی در زمینه سرمایه گذاری های ریسک پذیر است، بر اساس آمار و اطلاعات جمع شده از بازار جهانی و با کمک یک نرم افزار تحلیل گر، فهرستی از موفق ترین سرمایه گذاران ریسک پذیر را تهیه کرده است. در تهیه این فهرست TOP 100 که بر اساس عملکرد سرمایه گذاران از سال 2008 تا 2015 تهیه شده است، پارامتر های مختلفی در نظر گرفته شده است از جمله اینکه نسبت برداشت به کاشت یک سرمایه گذار چقدر بوده است.
بعد از تعیین بهترین سرمایه گذاران، سیاست ها و روش های سرمایه گذاری آنها مورد بررسی قرار گرفت و این نتیجه مهم بدست آمد که بیش از دو سوم سرمایه گذاران موفق کسانی بودند که در مرحله early-stage یا اصطلاحا همان مرحله نوزادی بر روی شرکت ها سرمایه گذاری کرده بودند و صبر نکرده بودند تا یک شرکت به مرحله بلوغ برسد تا بر روی آن سرمایه گذاری کنند. به عبارت دیگر، موفق ترین سرمایه گذاران کسانی بودند که رشد یک استارتاپ را پیش بینی کرده بودند نه اینکه رشد آن را در عمل دیده باشند. نکته جالب این است که این موضوع یک تغییر روند را نسبت به قبل از سال 2000 نشان می دهد زیرا در آن دوران سرمایه گذاری های early-stage کمتر از سوی سرمایه گذاران ریسک پذیر مورد توجه قرار می گرفت.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
اشتباههای مشترک کارآفرینان برای شروع کسبوکار
تارک کمیل یک کارآفرین سریالی که تجربه پنج بار شروع کسبوکار را داشته (همین اواخر به عنوان موسس و مدیرعامل پلتفرم ارتباطی Cerkl) میگوید: «من سه یا چهار بار در هفته با کارآفرینان صحبت میکنم و همه آنها دقیقا با همان مسائل پیش من میآیند.» او میافزاید: «مردم بارها و بارها در تلههای یکسان گرفتار میشوند. اگر آنها بتوانند تنها از این اشتباهات معمول اجتناب کنند، شانس موفقیت شرکت آنها بهطور قابلتوجهی افزایش خواهد یافت.»
کمیل تنها کسی نیست که چنین تفکری دارد. مشاوران، سرمایهگذاران خطرپذیر و کارآفرینان سریالی همگی متفقالقول هستند که کارآفرینان دچار یک مجموعه اشتباهات مشترک میشوند.
اما این اشتباهات چیست؟ در زیر 6 مورد از آنها را آوردهایم:
1 آماده نکردن زندگی خود
هیچ فردی بدون آموزش اولیه نباید برای دوندگی در ماراتن بوستون شرکت کند. همین حالت برای استارتآپها نیز صادق است. باید با آموزش قبل از شروع یک کسبوکار (از استراحت و تغذیه کامل تا ایجاد روابط قویتر)، خودتان را آماده کنید. کمیل میگوید: «باید سرسخت باشید و اطمینان حاصل کنید که آماده هستید و هر قسمت از زندگی شما تحت کنترل خودتان است.»اگر دوستان و خانواده از آنچه اتفاق میافتد درک درستی نداشته باشند و دیدگاه و اهداف شما را حمایت نکنند، مشکلات شخصی برای شما ایجاد خواهند کرد؛ گذشته از اینکه اختلالات بزرگی بر کسبوکار شما نیز وارد خواهد آمد. یک مکالمه صاف و ساده برای مدیریت انتظارات با آنها داشته باشید. کمیل میگوید: «به آنها بگویید: (میخواهم توجهم را صرف این موضوع کنم و این اصلا به آن معنا نیست که شما برای من اهمیت کمتری دارید.»
2 سردرگم کردن یک محصول با یک کسبوکار
در عصر اپلیکیشنها، اریک هالتزکلاو که یک کارآفرین سریالی و استراتژیست شرکتی است، میگوید: «یک محصول یک نیاز شخصی را رفع میکند؛ اما یک کسبوکار واقعی چیزی دارد که بهخاطر آن، مشتریان بارها و بارها بازمیگردند.» اما چگونه این تمایز را ایجاد کنیم: آیا جریانهای درآمدی بالقوه پشت خرید اولیه یک محصول مشتری دارید؟ این یک فاکتور کلیدی برای سرمایهگذاران موثر در آینده است؛ کسانی که میخواهند اطمینان حاصل کنند که آنچه امروز ارائه میدهید ماندگاری خواهد داشت. هالتزکلاو در ادامه میگوید: «آیا میخواهید مجوز تکنولوژی مورد استفاده خود را به فرد دیگری بدهید؟ کسبوکارتان در 3 یا 5 سال بعد به چه صورت درمیآید؟ این مسائل از چشمانداز یک سرمایهگذار بسیار مهم هستند و به شما کمک خواهد کرد تا دریابید که آیا اصلا یک کسبوکار دارید یا خیر.»
3 هزینه نکردن برای مهارتها
با تمام احترام باید بگوییم که شما در همه چیز خوب نیستید. اصلا نمیتوانید اینگونه باشید. هر بخش از یک کسبوکار باید با تخصص و مهارت انجام شود (بهخصوص مسائل خاص مانند مالیات و مسائل قانونی). گرگ رائو، مدیر ارشد عملیاتی ریداگو، یک شرکت مهندسی سختافزار واقع در اورگون میگوید: «پیریزی نه فقط شرکتتان بلکه سرمایهگذاریهای بالقوه در مسیر نادرست، میتواند پیامدهای منفی برای شما به همراه داشته باشد.» بنابراین هر جا به مشکل برخوردید، راهنماهای رایگان آنلاین دانلود نکنید یا تصور نکنید که میتوانید خودتان همه چیز را حل کنید. به گفته رائو کارآفرینان نیاز به نگاه از دید یک کارشناس دارند. پس حتما یک کارشناس بیابید.
4 بیاعتنایی به دادهها
لیزا استون یکی از موسسان BlogHer که یک جامعه آنلاین است میگوید: «تفکر جادویی میتواند هر کسبوکاری را بکشد.» نمیتوانید تنها معتقد باشید که پیروز میشوید؛ بلکه باید با محاسبات ریاضی دریابید که آیا موفق خواهید شد یا خیر. باید دادههایی وجود داشته باشد که ثابت میکنند که ایده بزرگ شما واقعی است یا حداقل شاخص مهمی فراهم میکند. وقتی این دادهها را جمعآوری میکنید، از آنها برای ایجاد شاخصهای کلیدی عملکرد یا مراحل برجسته استفاده کنید تا نشان دهید که ایده یا کسبوکار شما در حال پیشرفت است.
5 مقیاسگذاری خیلی سریع
این آمار نگرانکننده است: 74 درصد استارتآپهای اینترنتی در حالی شکست میخورند که از رشد بالایی برخوردار هستند؛ اما چرا؟ چون خیلی سریع و خیلی زود مقیاسبندی میکنند. اریک رانالا یکی از موسسان و شریک مدیریتی Mucker Capital که در لسآنجلس واقع است میگوید «این مساله بسیار اتفاق میافتد. مردم پول بهدست میآورند و تصور میکنند سرشار از منابع مالی هستند و سپس آن را در مسیر نادرست استفاده میکنند. اما در همان زمان آنها درمییابند که خرج کردن آنها را به جایی نمیرساند؛ این امر اغلب خیلی دیر اتفاق میافتد.»آنها روی چه چیزی خرج میکنند؟ همه چیز؛ از بازاریابی تا استخدام سریع کارمندان بسیار زیاد. اما مشکل اصلی همان است: آنها این بودجه را روی مسائلی صرف میکنند
که برای گسترش کسبوکار آنها یا دستکم تعیین اینکه آیا کسبوکارشان قابلدوام است یا خیر، ضروری نیستند. رانالا میگوید: «اگر بدون رسیدن به مراحل مهم کسبوکار، جیبتان را خالی کنید، راهی بسیار دشوار برای افزایش منابع مالی بیشتر خواهید داشت.»
6 ترس از شکست
یک لغت ترسناک برای کارآفرینان وجود دارد و آن هم «شکست» است. هیچکس نمیخواهد در نقطه مقابل موفقیت باشد. کمیل میگوید: «واقعا این لغت اشتباه است؛ چرا که «شکست خوردن» به این معنا است که هیچ مزیتی وجود ندارد و اکثر مواقع اصلا اینطور نیست. این طرز تفکر را عوض کنید. شما شکست نخوردهاید؛ تنها تجربهای داشتهاید که کسبوکار بعدی شما را بهبود خواهد بخشید. به گفته کمیل گرچه هر بار این تجربه به شما ضربه زده است اما اکنون نکات جدیدی آموختهاید و میتوانید از این درس برای پیشبرد اهدافتان و بهتر کردن کسبوکارتان استفاده کنید.» بنابراین آیا میتوانیم بگوییم 6 مورد برای شکست استارتآپ وجود دارد؟ بله به لحاظ تکنیکی همینطور است. اما بهتر است بگوییم که راههای زیادی برای «یادگیری» وجود دارد.
انواع سرمایه گذاران
سرمایه گذارانی که در بازار بورس اوراق بهادار فعالیت می کنند عموما به 2 دسته تقسیم می شوند،یکسری از این افراد را به عنوان اشخاص حقیقی می شناسند.
این دسته،سرمایه گذارانی هستند که یک سهم را با تحلیل های خود خریده و با استفاده از خرید و فروش این سهام از بازار سود کسب می کنند اما سرمایه شان آنقدر کلان نیست که بتوانند کنترل سهام شرکت های مختلف را در دست بگیرند.
گروه دیگر اشخاص حقوقی هستند،این افراد حجم منابع مالی زیادی در دست دارند،وسعت عمل شان در این بازار بالاست و تاثیر زیادی بر بازار سهام شرکت ها دارند.این اشخاص عموما دولتی یا شبه دولتی هستند.مثل بانک ها والبته در مواردی شرکت های خصوصی ای که منابع مالی زیادی دارند همچون بیمه ها،صندوق های بازنشستگی و شرکت های سرمایه گذاری.
کانال تلگرامی ما
https://telegram.me/joinchat/CpyMq0BT2QhELQqOq49UFg
افتادن در دام خطای هزینهی هدررفته
فیلم افتضاح بود. بعد از یک ساعت، در گوش همسرم گفتم "پاشو برویم خانه". گفت "بهیچوجه. قرار نیست سی دلارمان را دور بریزیم." با اعتراض گفتم "این توجیه درستی برای ماندن نیست. چه بمانیم و چه برویم، سی دلار را خرج کردهایم. این عامل نباید در تصمیم ما نقش داشته باشد."
روز بعد، در یک جلسهی بازاریابی شرکت کردم. چهار ماه از شروع فعالیت کمپین تبلیغاتی میگذشت. حتي یکی از اهدافمان نیز محقق نشده بود. به نظر من بهترین راه، انصراف از کمپین بود اما مدیر تبلیغات با اصرار میگفت "ما سرمایهگذاری زیادی برایش انجام دادهایم. اگر الان متوقفش کنیم، یعنی همهی این هزینه ها بیدلیل بوده." او هم یکی از قربانیهای خطای هزینهی هدر رفته است.
سرمایهگذاران اغلب قربانی این خطا هستند. بیشتر وقتها، تصمیمهای تجاریشان را براساس قیمت خرید میگیرند. آنها میگویند: "پول زیادی به خاطر این سهام از دست دادهام، الان نمیتوانم بفروشمش." به شکل طنزآمیزی، هر چه سهامی ضرر بیشتر بدهد، سرمایهگذاران، تمایل بیشتری برای نگهداشتنش دارند.
کنکورد، نمونه بارز یک پروژهی ناموفق دولتی است. هر دو طرف قرارداد (بریتانیا و فرانسه) از مدتها قبل میدانستند تجارت این هواپیمای مافوق صوت هرگز به صرفه نبوده، اما کماکان به صرف مبالغ هنگفت ادامه دادند، شاید فقط برای حفظ ظاهر. به همین دلیل، اغلب خطای هزینهی هدر رفته را اثر کنکورد هم مینامند.
تاریخ ارسال پست: 22 / 10 / 1395 ساعت: 12:23 قبل از ظهر
پیتر لینچ یکی از بزرگترین مدیران صندوق و از معروف ترین سرمایه گذاران است.او موفقیت های بزرگی را هنگامی که مدیر سرمایه گذاری صندوق فیدلیتی مگالن،بوده است(از سال 1977تا 1990)،کسب نمود.سوابق بسیار خوب لینچ در مگالن،سرمایه گذاران را با سرعت زیادی به سمت خود کشید بطوریکه تا سال 1983دارایی های صندوق به یک میلیارد دلار رسید.
در طول 13 سال که لینچ مدیر صندوق بود،مگالن 11 سال بازده بالاتری نسبت به شاخص s&p500 کسب نمود.لینچ حتی پس از اینکه مگالن با 13 میلیارد دلار دارایی،بزرگترین صندوق سرمایه گذاری مشترک کشوربود،این عملکرد را کسب نمود.موفقیت مگالن مدیون وجود لینچ بوده است.تا آن زمان کسی چنین صندوق بزرگی را با چنان موفقیتی مدیریت نکرده بود.
چند راهکار مهم برای موفقیت در بورس
حتما شما نیز این جمله معروف که “استمرار موفقیت نسبت به کسب آن از اهمیت بیشتری برخوردار است” را بارها شنیده اید. به عقیده بسیاری از سرمایه گذاران بازار سهام یا بورس، موفقیت تنها در خرید سهام های ارزان و فروش آنها با قیمتی چند برابر که سود قابل توجه ای را برای شما به همراه دارد خلاصه می شود.
✔️انتخاب سهام مناسب
اولین گام پیش از سرمایه گذاری در بازار بورس انتخاب سهامی مناسب است. بررسی دقیق وضعیت سهام شرکت هایی که به واسطه گزارش های تحلیلی و تبلیغات رسانه ای به خرید آنها علاقمند شده اید از اهمیت بسیاری برخوردار است. با انجام این کار و انتخاب سهامی مناسب در واقع قسمت دشوار سرمایه گذاری در بورس را پشت سر گذاشته و می توانید به کسب سودی سرشار در آینده امیدوار باشید.
✔️طرح های بلند مدت سرمایه گذاری
طرح های سرمایه گذاری کوتاه مدت در نگاه اول جذاب به نظر می رسند اما باید به این نکته توجه داشت که در آمد و سود حاصل از اینگونه سرمایه گذاری نمی تواند اعتبار و ثبات شما را در بازار بورس تضمین کند،. اما طرح و برنامه ریزی برای انجام سرمایه گذاری های بلند مدت در بورس توصیه همیشگی شرکت های تجاری و سرمایه گذاری بوده است.
سود بیشتر و تضمین شده مزیت اصلی این قبیل سرمایه گذاری ها در برابر سرمایه گذاری های کوتاه مدت است البته در صورتی که بازارهای سرمایه از ثبات لازم برخوردار باشند.
✔️تنوع در خرید سهام
سرمایه گذاران باتجربه که از قدرت خطرپذیری بالاتری برخوردار هستند هیچ گاه حضور خود را در بازار بورس محدود به خرید سهام یک شرکت خاص نمی نمایند. آنها هم چنین از نقش کلیدی زمان در انجام فعالیت های تجاری و مالی آگاه هستند و با توجه به این عامل کلیدی در زمان های مشخص اقدام به خرید سهام و سرمایه گذاری در بخش های جدید می نمایند. می توان گفت که سرمایه گذاری و خرید سهام در بورس یک تصمیم شخصی است که باید با حداکثر تمرکز، آگاهی و واقع بینی همراه باشد.
✔️طرح و برنامه ریزی مدون
زمانی که قصد دارید پول خود را در بورس سرمایه گذاری نمایید برنامه ریزی و تدوین نحوه فعالیت شما از اهمیت بسیاری برخوردار است. طرح های دقیق و برنامه ریزی شده در جهت کنترل سرمایه و مدیریت گردش مالی،برای رسیدن شما به اهداف و تحقق خواسته هایتان نقش مهمی را ایفا می نماید.
نکته مهم دیگر اختصاص قسمتی از سرمایه خود به عنوان بودجه پشتیبان است. این امر می تواند امنیت فعالیت های مالی و اقتصادی شما را در زمان بروز بحران های اقتصادی و تاثیر آن بر بازار بورس تامین نماید.
✔️ثبات و تعیین اهداف مشخص
البته ارزش پولی که برای خرید سهام در بورس هزینه نموده اید با توجه به شرایط حاکم بر بازار قابل تغییر است، حفظ ثبات و تعیین اهداف مشخص می تواند عامل موفقیت شما در بازار سرمایه گذاری گردد. این امر می تواند زمان کافی را در اختیار شما قرار دهد تا با کسب مهارت های مورد نیاز، سرمایه گذاری های بزرگ و موفقی را در بورس انجام داده و از درآمد و سود سرشاری در آینده برخوردار شوید.
کنترل منظم وضعیت بازار و استفاده از آن در جهت شناخت بسترهای مناسب سرمایه گذاری می تواند آینده ای تضمین شده را برای شما به ارمغان بیاورد.
ارزشيابي شركتهاي كوچك
نويسنده: محمد آزاد
چکيده:
امروزه با جهاني شدن بازارها، تحولات رقابتي، تقاضا براي منابع مالي جديد و انتظارات روزافزون سرمايهگذاران، شركتهاي كوچك بيش از پيش مورد توجه قرار گرفتهاند. تقريبا تمام تصميمگيريهاي مالي مستلزم تعيين ارزش افزودهاي است كه به موجب اين تصميمات كسب خواهد شد.
ارزشيابي شركتهاي كوچك
● مقدمه:
امروزه با جهاني شدن بازارها، تحولات رقابتي، تقاضا براي منابع مالي جديد و انتظارات روزافزون سرمايهگذاران، شركتهاي كوچك بيش از پيش مورد توجه قرار گرفتهاند. تقريبا تمام تصميمگيريهاي مالي مستلزم تعيين ارزش افزودهاي است كه به موجب اين تصميمات كسب خواهد شد. شركتها براي ايجاد ارزش نه تنها از سوي سهامداران بلكه از طرف كليه ذينفعان تحت فشار قرار دارند. شركتهاي كوچك بايد تلاش كنند تا بتوانند به صورت موثري با شركتهاي بزرگ رقابت كنند.
صاحبان شركتهاي كوچك بايد آگاه باشند كه حداكثر كردن ارزش ايجادشده تنها در سايه بهكارگيري كارا و اثربخش منابع، ميسر است كه خود نيازمند برنامهريزي و كنترل دقيق عمليات شركت است. برنامهريزي و كنترل عمليات مستلزم داشتن تواناييهاي لازم براي پيشبيني و تشخيص رابطه بين انتظارات مالكان حال و آينده است. از زماني كه شركتهاي كوچك در مراحلي از رشد، بهطور گستردهاي به دنبال تامين منابع مالي برآمدند، نياز خاصي به محاسبه ارزش ايجاد شده در شركتهايشان احساس كردند. السن و نايت (۱۹۹۷) ميگويند: «ايجاد ارزش براي سهامداران با ايجاد ارزش براي ساير ذينفعان همسو و سازگار است». البته واژه ارزش، مفهوم كلـــي را شامل ميشود كه از نظر سهامداران و ساير ذينفعان با توجه به منافع هر يك، به اشكال مختلف تعبير ميشود.
شركتهاي داراي نرخ بالاي ايجاد ارزش، ميتوانند سريعتر رشد كنند، راحتتر به بازارهاي سرمايه دسترسي پيدا كنند، شرايط بهتري براي كاركنان خود فراهم آورند و قابليت بيشتري براي اداره منابعشان داشته باشند. بنابراين ايجاد ارزش ميتواند معرف وجود ساختارهاي رشد يافته باشد. در چنين ساختارهايي منافع مشتريان نيز بهتر تامين ميشود چرا كه شركت ميتواند سرمايههايي با هزينه كمتر جذب كند. پايين بودن هزينه سرمايه در فعاليتهاي سرمايهگذاري موجب ميشود انتظارات مشتريان در زمينه قيمت كالا يا خدمات تامين شود.
در اين تحقيق سعي شده است مسائل مربوط به ارزشيابي شركتهاي كوچك مورد بررسي قرار گرفته و همچنين مزيت كاربرد مدل اهلسن و قدرت پيشبيني كنندگي اين مدل در مقايسه با ساير مدلهاي سنتي ارزشيابي بررسي شود.
● مشكلات ارزشيابي شركتهاي كوچك
هدف از ارزشيابي يك شركت، برآورد قيمتي است كه بر مبناي آن، گروه خريداران و فروشندگان در شرايط كاملا آگاهانه و فارغ از هرگونه اجبار اقدام به معامله واحد تجاري ميكنند. در صورتي كه فرض شود بازارهاي سرمايه در سطح نيمه قوي از فرضيه بازار كارا قرار دارند (يعني تمام اطلاعات در قيمت سهام منعكس شده است) آنگاه آخرين قيمت معامله شده سهام يك شركت سهامي عام، ارزش آن شركت را دقيقا به ما خواهد داد. بنابراين تعيين ارزش يك شركت بزرگ سهامي عام كه سهام آن در بازار، معامله ميشود، امري نسبتا آسان است، ولي تعميم اين فرضيه در مورد شركتهاي كوچك غير قابل تصور است. بسياري از صاحبان شركتهاي كوچك تمايلي ندارند كه مالكيت شركت از طريق عرضه سهام به عموم در دست عده بيشتري قرار گيرد. وقتي ماهيت ارزش شركتي قابل رويت نباشد، بحث درباره روشهايي كه بر مبناي ارزش قرار دارند، مشكل است. علاوه بر اين در شركتهايي كه مالكيت آنها در دست عده محدودي حفظ ميشود كه اين عده هم مالك و هم مدير آن شركت هستند، ممكن است ارزش مالكيت- مديريت بيش از ارزشهاي مادي باشد. ارزشيابي يك شركت كوچك مستلزم شناخت ويژگيهايي است كه در مدلهاي ارزشيابي شركتهاي بزرگ سهامي عام، در نظر گرفته نميشود.
ويژگيهاي منحصربهفرد شركتهاي كوچك ميتواند مجموعهاي از مشكلات و مسائل مالي را ايجاد كند كه هيچ گاه در مورد شركتهاي بزرگ مشاهده نميشود. وجود همين تفاوتها است كه موجب شده مديران و مالكان شركتهاي كوچك معيارهاي متفاوتي را در تصميمگيريهاي مالي خود لحاظ كنند و به دنبال انواع مختلف راهكارهاي تامين مالي باشند.
سهام شركتهاي بسيار كوچك به ندرت در حجم معاملات سهام يك شركت بزرگ خريد و فروش ميشود. سرمايهگذاران بالقوه براي خريد سهام شركتهاي كوچك معمولا خيلي سخت تر ميتوانند اطلاعات لازم را كسب كنند.
هيتون (۸۹۹۱) بيان ميكند: «كسب اعتبار از سوي شركتهاي كوچك نسبت به شركتهاي بزرگ بسيار دشوارتر است». استراتژيهاي مالي نيز تحت تاثير اندازه شركت است، بهطوري كه شركتهاي كوچك بايد در مقابل كسب بازده بالاتر ريسك بيشتري نسبت به شركتهاي بزرگ تقبل كنند. بهعلاوه شركتهاي كوچك اغلب از طرف سهامداران موسس اداره ميشود كه ممكن است فاقد دانش و تجربه كافي در مسائل مالي باشند. به اين ترتيب اغلب شركتهاي كوچك از سوي مجموعهاي از افراد كه در برنامهريزي و كنترل استراتژيها مكمل يكديگر هستند، اداره نميشود و اين يعني انعطافپذيري كمتر در مقابل مراحل رشد شركت. شركتهاي كوچك در مقايسه با شركتهاي بزرگ با هزينههاي بالاتري نيز روبهرو هستند (هزينههاي معاملات، دعاوي مطروحه و هزينههاي مربوط به ورشكستگي).
بالاخره اينكه در مقايسه با شركتهاي بزرگ در بيشتر قراردادهايي كه بين شركتهاي كوچك و ساير ذينفعان بيروني وجود دارد، اعتبار مالكان نقش اصلي را ايفا ميكند.
● معيارهاي ارزشيابي سهام
فرآيند تعيين ارزش يك سهم معين را ارزشيابي سهم گويند. يك روش ارزشيابي ايدهآل به گونهاي طراحي شده است كه بتواند ارزش كليه سهام را بهطور دقيق اندازهگيري كند. اگر يك سرمايهگذار در زمان انجام معامله، سهام معيني را زير قيمت خريداري كند، قيمت آن سهم به تدريج افزايش خواهد يافت تا زماني كه در قيمت «مشخص» آن را به فروش برساند و سپس وارد معامله ديگري از «خريد» شود بنابراين هيچ روش كاملي براي ارزشيابي سهام وجود ندارد.
ارزشيابي سهام يكي از مسائل بسيار پيچيده است و هيچ مدل ارزشيابي وجود ندارد كه بتواند به درستي ارزش ذاتي يك سهم را پيشبيني كند. حتي هيچ مدلي وجود ندارد كه بتواند پيشبيني دقيقي از تغييرات قيمت در آينده را ارائه دهد. به هر حال مدلهاي ارزشيابي سهام مبنايي براي مقايسه و سنجش معيارها و عوامل مربوط به ارزش سهام را ارائه ميدهند. به علاوه با استفاده از برخي مدلهاي ارزشيابي ميتوان در شرايطي كه سهام «پايينتر از ارزش واقعي» معامله ميشوند، حدود ميانگين نرخ بازده بازار را محاسبه كرد.
● مدلهاي ارزشيابي سهام
براي ارزشيابي سهام مدلهاي مختلفي وجود دارد. برخي از اين مدلها ساده و برخي پيچيـــده هستند. در اكثر مدلهاي پيچيده عواملي مثل: ارزش دفتري سهام، سودهاي آتي، درصد تقسيم سود، نرخ بهره بدون ريسك، ريسك سهم يا همان بتاي سهم و زمان را ديد.
ارزش دفتري بيانگر ارزش جاري يك سهم است كه محافظهكارانهترين برآورد از ارزش آن است. ارزش دفتري مبنايي براي پيشبيني سودهاي آتي است كه براي تعيين ارزش ذاتي سهام بهكار ميرود. البته به جز مواردي كه هيچ گونه سود نقدي به سهامداران پرداخت نميشود، يعني درصد تقسيم سود صفر است. بنابراين مشخص ميشود كه در بيشتر مدلها، سودهاي آتي تضمين شده نيست و نميتوان گفت حتما بهطور كامل در ارزش يك سهم لحاظ شده است. نرخ بهره بدون ريسك، ميتواند نرخ بازده سرمايهگذاري باشد كه از سوي دولت تضمين شده است. بهعلاوه دورهاي كه يك سهم معين بازده بالاتري از نرخ بهره بدون ريسك، متوسط صنعت يا كل بازار دارد، بسيار مهم است. متوسط نرخ بازده شركتهاي جديدالتاسيس در حال رشد نوعا بسيار بالا خواهد بود و در مقابل شركتهاي قديمي تر متوسط نرخ بازده پايدارتري خواهند داشت. زمان و شايد مهمتر از آن ريسك سهم، دو متغيري هستند كه باقي ميماند و البته با توجه به ويژگيهاي هر مدل خاص به روشهاي مختلف قابل محاسبه هستند، در تحقيق حاضر ارزش ذاتي به دست آمده از برخي مدلهاي پيچيده مدل ارزشيابي اهلسن و ساير مدلهاي سنتي ارزشيابي براي شركتهاي كوچك مقايسه و بررسي شده است. كليه ارزشهاي واقعي بازار و ساير متغيرهاي غير بازار مربوط به پايان سال ۲۰۰۰ ميلادي است. مدلها و متغيرهاي بهكار رفته در زير تشريح شده است.
● مدلهاي اهلسن
مدل اهلسن، روشهاي ساده و در عين حال قدرتمندي را براي محاسبه ارزش بنيادي سهام قابل معامله در بازار به حسابداران و مديران مالي ارائه ميكند. بهعلاوه اين مدل به سرمايهگذاران كم تجربه يا فاقد تجربه در زمينه تحليلهاي مالي امكان ميدهد كه به سرعت ارزش بنيادي يك شركت را برآورد كنند. برخلاف مدل ارزش افزوده اقتصادي كه مورد توجه سرمايهگذاران (اعم از سهامداران يا اعتباردهندگان) با ديد بلندمدت قرار دارد، مدل اهلسن تنها به سرمايهگذاران معمولي تاكيد ميكند.
دلايل بسياري وجود دارد كه باعث ميشود روش ارزشيابي اهلسن نسبت به ساير مدلهاي ارزشيابي سنتي از قبيل مدلهاي مبتنيبر جريانهاي نقد تنزيل شده و سودهاي نقدي تنزيل شده به ويژه در مورد شركتهاي كوچك كاربرد بيشتري داشته باشد. در روشهاي ارزشيابي سنتي مزبور فرض شده است كه شركتها هر سال سود سهام خود را پرداخت ميكنند و اين در حالي است كه بسياري از شركتهاي كوچك حتي آنهايي كه از سود آوري بالايي برخوردارند و در بازار مورد معامله قرار ميگيرند، هرگز سود سهام پرداخت نكردهاند. پس چگونه بايد سهام چنين شركتهايي را مورد ارزشيابي قرار داد؟
مدلهاي مبتنيبر جريانهاي نقد تنزيل شده نيز اشكالاتي دارند به طور مثال اين مدلها ارزش شركت را به طور كلي به جريان سودهاي آتي آن مرتبط ميداند و به ساير اطلاعات مربوط و موجود در ترازنامه توجهي ندارد. در واقع در مدلهاي مبتنيبر جريانهاي نقد تنزيل شده بحث مربوط به ترازنامه در ارزش يك شركت، به جريانهاي نقدي (سودهاي) طرحهـاي آتي محدود است. اين مساله باعث ميشود پيشبيني دورههاي آتي نقش بيشتري در ارزشيابي شركت داشته باشد كه اين خود علت اصلي بروز مشكلاتي در زمينه برآورد ارزش نهايي است. روش ارزشيابي اهلسن مشكل مربوط به ارزش نهايي را با برنامهريزي سود باقيمانده آتي كاهش داده است. در ضمن اطلاعات اوليه لازم در مدل ارزشيابي اهلسن به راحتي از اطلاعات موجود در صورتهاي مالي قابل استخراج است و يا با استفاده از مدل ارزشيابي داراييهاي سرمايهاي قابل محاسبه ميباشد. رابطه مدل اهلسن به شكلي كه در اكثر متون مالي و حسابداري رايج است در زير ارائه شده است.
كه:
٭tP= ارزش محاسباتي هر سهم در زمان t است.
tB= ارزش دفتري هر سهم در زمان t است.
ROE: نرخ بازده حقوق صاحبان سهام كه برحسب درصد بيان ميشود و از تقسيم سود متعلق به سهامداران عادي بر ميانگين سهام عادي به دست ميآيد.
er= نرخ هزينه سرمايه شركت (با استفاده از مدل CAPM برآورد ميشود).
در اين مقاله مدلهاي اهلسن پايه و اهلسن بتاي اهرمي براي پيشبيني و محاسبه ارزش شركتهاي كوچك بهكار برده شده است.
● مدل اهلسن پايه
اين مدل اهلسن، نمونهاي از يك مدل ارزشيابي مبتنيبر جريانهاي نقدي است، كه معمولا از اطلاعات موجود و واقعي سهام استفاده ميكند. در اين مدل كليه عوامل موثر از قبيل ارزش دفتري، سودهاي آتي، درصد تقسيم سود، نرخ بهره بدون ريسك، ريسك سهم و زمان لحاظ شده است. در انجام محاسبات نرخ بازده اوراق قرضه دولتي به عنوان نرخ بهره بدون ريسك و دوره زماني ارزشيابي ۱۰سال است. ريسك سهم معادل بتاي سهم در نظر گرفته ميشود.
● مدل اهلسن بتاي اهرمي
اين مدل كاملا شبيه مدل قبلي است، بهجز در مورد ريسك سهم يا همان بتا كه بهواسطه سطح اعتبار سهم، تعديل شده است. در اين مدل سطوح اعتباري بالا معرف ريسك بالاتر سهم ميباشد.
● مدلهاي مبتنيبر بازار
دو مدل از رايجترين مدلهاي ارزشيابي مبتنيبر اطلاعات بازار در زير مورد بررسي قرار گرفته است.
● مدل ارزش ذاتي بر مبناي PEG
در اين مدل چنين بيان ميشود كه نسبت قيمت به سود هر سهم ( P/E) در صورتي كه قيمت بهطور منصفانه تعيين شده باشد، معادل نرخ رشد آن سهم است. نسبت قيمت به سود هر سهمي كه بالاتر (پايينتر) از قيمت واقعي خود معامله ميشود، در مقايسه با نرخ رشـد مورد انتظارش بالاتر (پايين تر) خواهد بود. در واقع نسبت قيمت به سود هر سهم (P/E) به نرخ رشد سود است.
PEG= (P/E) (earning growth percentage)e
و ارزش ذاتي يك سهم بر مبناي برابر است با قيمت روز بازار آن سهم تقسيم بر PEG:
PEG Value = observed current market price / PEG
مدل ارزش ذاتي بر مبناي نسبت قيمت به سود هر سهم پيشبيني شده
در اين مدل فرض ميشود همواره هر سهم داراي نسبت قيمت به سود هر سهم (P/E) ثابت است. بنابراين با استفاده از نسبت قيمت به سود هر سهم ميتوان ارزش ذاتي سهام را پيشبيني كرد. البته براي اين منظور لازم است دو نسبت قيمت به سود هر سهم محاسبه شود. يكي بر مبناي سود جاري و ديگري بر مبناي سود پيشبيني شده سال آتي كه از سوي تحليلگر برآورد ميشود. به عبارت ديگر:
همانطور كه مشاهده ميشود در هر دو مدل ياد شده براي محاسبه ارزش ذاتي سهام، پيشبيني سودهاي آتي ضروري است.
● تحليل آماري
نمونه بررسي شده شامل ۴۷۷ شركت كوچك از ۱۰ صنعت است. در جدول شماره يك اطلاعات مربوط به آمار توصيفي و نتايج به دست آمده از هر يك از مدلهاي اهلسن و بازار ارائه شده است.
نزديكترين ميانگين قيمتهاي پيشبيني شده به ميانگين قيمتهاي واقعي مربوط به مدل اهلسن بتاي اهرمي است. بهعلاوه انحراف معيار هر دو مدل اهلسن از مدلهاي بازار كمتر است. جهت تجزيه و تحليل بيشتر آزمونهاي آماري زير انجام شده است.
نخستين آزمون، بررسي همبستگي پيرسون بين قيمتهاي واقعي و برآورد شده بر اساس هر يك از مدلها است. نتايج به دست آمده در جدول شماره ۲، ارائه شده است. قويترين همبستگي (۷۲۵۵/۰) بين قيمت واقعي سهام و قيمت محاسبه شده بر اساس مدل پيشبيني شده وجود دارد. ضعيفترين همبستگي (۳۹۳۴/۰) GEP مربوط به نتايج به دست آمــده از مـدل مبتنيبر است. دو مدل مزبور همان دو مدل مبتنيبر بازار هستند. نتايج مربوط به مدلهاي اهلسن به ترتيب ۵۳۰۶/۰ و ۵۰۰۸/۰ است كه بيانگر يك رابطه قوي بين قيمتهاي واقعي و پيشبيني شده هستند.
در گام بعدي خطاي پيشبيني هر يك از مدلها بررسي شده است. خطاي پيشبيني در واقع تفاوت بين قيمت پيشبيني شده با قيمت واقعي است و خطاي مطلق پيشبيني از قدر مطلق خطاي پيشبيني به دست ميآيد.
مدل اهلسن بتاي اهرمي كمترين ميانگين خطاي پيشبيني را با ۲۷/۴ داشته است. نسبت ميانگين خطا به ميانگين قيمت واقعي (۲۷/۴ تقسيم بر ۶۳/۱۷) ۲/۲۴درصد است. مدل پيشبيني شده با ميانگين خطاي ۱۹/۵ در رده دوم قرار دارد. دو مدل مزبور بر اساس نتايج به دست آمده براي ميانگين مطلق خطاي پيشبيني نيز در ردههاي اول و دوم قرار ميگيرند با اين تفاوت كه مدل پيشبيني شده با ۹۸/۶ كمترين ميانگين مطلق خطا و مدل اهلسن بتاي اهرمي با ۹۴/۸ در رتبه دوم است.
● نتيجهگيري
در اين نوشتار مزيت كاربرد مدل اهلسن نسبت به ساير مدلهاي ارزشيابي سهام به خصوص در مورد شركتهاي كوچك بررسي شد. قيمتهاي واقعي با قيمتهاي برآوردشده حاصل از دو مدل اهلسن و بازار مورد مقايسه قرار گرفت. بهطور كلي نتايج نشان داد در پيشبينيهاي انجام شده مدل اهلسن نسبت به مدل مبتنيبر بازار از دقت بالاتري برخوردار است.
روش ارزشيابي اهلسن نسبت به ساير مدلهاي ارزشيابي سنتي از قبيل مدلهاي مبتنيبر جريانهاي نقد تنزيل شده و سودهاي نقدي تنزيل شده كاربرد بيشتري دارد. بيشتر شركتهاي كوچك هيچ گونه سود نقدي پرداخت نميكنند، بهعلاوه در خيلي از موارد دسترسي بهاين قبيل اطلاعات بسيار دشوار است. مدلهاي مبتنيبر جريانهاي نقد تنزيل شده نيز براي شركتهاي كوچك مناسب نيستند، چون مدلهاي يادشده مشكلات زيادي با تعيين ارزش نهايي دارند كه برآورد آن بهويژه براي شركتهاي كوچك يا در حال رشد مشكل است. البته مدل ارزشيابي اهلسن اين مشكل را با برنامهريزي سود باقي مانده آتي كاهش داده است.
منابع: ۱- مديريت مالي ۲، وستون و بريگام، ترجمه سيد مجيد شريعت پناهي، چاپ اول، ۱۳۷۶. ۲- Michael F.Spivey & Jeffrey J.McMillan ,"Using the Edwards-Bell-Ohlson to value small and entrepreneurial type businesses”.
ابداعات مالي
مترجم: مجيد روئين پرويزي
اصلاح «پيمانهاي جبران نكول» بر حذف آنها ترجيح دارد
ابداعات مالي معمولا چهار مرحله را از سر ميگذرانند. ابتدا، همه آنها را به عنوان نشانه اي از نبوغ بانكداران مبتكرشان تحسين ميكنند. سپس با تلاش سرمايهگذاران براي كسب سود از آنها، زمينه معاملات سفته بازانه فراواني ميشوند. و بعد هنگامي كه موجبات بحران و ضرر عده زيادي را فراهم آوردند مورد تنفر همگان قرار ميگيرند. حال سوال اين است كه: مرحله بعدي (چهارم) چه بايد باشد، حذف آنها يا اصلاحشان؟
آخرين ابداع مالي كه گرفتار اين چرخه شده «پيمان جبران نكول» (the credit – default swap) يا به طور مخفف CDS ميباشد. برخلاف نام پرطمطراقاش، CDS اساسا بر انديشهاي ساده استوار است: اين پيمان به سرمايهگذاران امكان ميدهد كه خود را در برابر خطر عدم توان شركتها در بازپرداخت بدهيهايشان بيمه كنند. در ابتداي انتشار، CDS ابزار سودمندي به شمار ميآمد زيرا افراد ميتوانستند با خيالي آسودهتر اوراق قرضه شركتي را كه ريسك عدم توان بازپرداختش حذف شده بود خريداري كنند و خود اين افزايش استقبال از اوراق قرضه، هزينه تامين سرمايه را كاهش ميداد.
اما لازمه هر نوع قرارداد بيمه اين چنيني آن است كه شخصي مسووليت طرف ديگر قرارداد را بر عهده گيرد، فردي كه معمولا ميتوان او را يك سفته باز (speculator) ناميد. براي مثال هنگاميكه يك شركت بيمه (حتي ضعيف) به شما بيمه آتشسوزي ميفروشد در حقيقت روي اين كه خانه شما نخواهد سوخت ريسك ميكند. بيمهگران براي اين منظور حجم عظيمي از اطلاعات تاريخي دارند كه بر مبناي آن حق بيمه شان را تعيين ميكنند، با وجود اين بسياري از آنها تا به حال ورشكست شدهاند. ولي فروشندگان پيمانهاي CDS هيچگونه از اين اطلاعات تاريخي را براي اتكا نداشتند. به عبارت بهتر، گذشته نميتوانست راهنماي آينده CDS ها باشد، زيرا بازار اوراق قرضه شركتها (the corporate debt market) طي بيست سال گذشته در پي تمايل سرمايهگذاران به كسب بازده بالاتر، با قرضدهي به قرضگيرندگان كم اعتبار تر تغيير شكل داده است. در نتيجه همانند ساير نوآوريها، اين بار سفته بازي روي سلامت مالي شركتها خيلي زود نياز به بيمه را، كه هدف اصلي بازار از ايجاد اين اوراق بود، به حاشيه راند. ارزش قراردادهاي CDS در زمان اوج شان بالغ بر 62 هزار ميليارد دلار گرديد، كه با ارزش كل اوراق قرضهاي كه پايه ايجاد اين قراردادها بودند، اختلاف عظيمي داشت. شركتهايي مانند AIG- بيمه گر غول پيكر آمريكايي- پيمانهايي، بسيار بيش از حد، تحرير نمودند. همين نوسانات شديد هزينه بيمه اوراق قرضه سبب شد كه بانكهاي سرمايهگذاري نظير Bear Stearns و Lehman Brothers نتوانند در اوج بحران نياز به سرمايههاي جديد خود را تامين كنند و در نتيجه روند ورشكستگي شان تسريع شد. وقتي لمان برادرز سقوط كرد، بهنظر ميرسيد بازار ديگر جاي امني نيست: زيرا لمان نه تنها خود اوراق قرضه منتشر مينمود (كه اين اوراق هم به نوبه خود پايه CDS هاي فراواني قرار ميگرفتند) بلكه يكي از معاملهگران عمده اوراق قرضه ساير شركتها نيزبود (لمان برادرز در 10-7 درصد كل معاملات بازار نقش ايفا ميكرد).
حال بسياري از مردم (از جمله نماينده بيمه نيويورك) به اين نتيجه رسيده اند كه سرنوشت مرحله چهارم CDSها واضح است: حذف. آنها ميخواهند بر بازار مقررات جديد سختگيرانهاي وضع شود، از جمله محدود نمودن خريداران پيمانهاي CDS به افرادي كه نفعي در اوراق قرضه پايه آنها داشته باشند. ولي در اصل، اصلاح راه منطقيتري بهنظر ميرسد؛ چرا كه تنها با اشارهاي اندك، بازار خود را اصلاح خواهد كرد. در حال حاضر معاملات به صورت مستقيم تسويه ميشوند كه اين امر هر يك از طرفين معامله را در معرض خطر ورشكستگي طرف ديگر قرار ميدهد. طبق گزارش شركت رتبهبندي اعتباري «موديز» (Moody’s) وجود يك اتاق تسويه (پاياپاي) مركزي ميتوانست آثار زيانبار سقوط لمان برادرز را در حدود 3/2 كاهش دهد. هرچند حتي بدون وجود اتاق تسويه مركزي، بازار، سقوط لمان برادرز و قبل از آن ورشكستگي فاني مي و فردي مك دو غول بخش مسكن (كه عمدتا مربوط به مسائل فني ميشد) را تاب آورد. و همان رويه نسبتا پيچيده تسويه معاملات، بدون درهم شكستن ساير بنگاهها، كار خود را انجام داد؛ با وجودي كه Moody’s زيانهاي مربوط به فعاليتهاي لمان برادرز را بسيار گسترده ميدانست، با اين حال اگر بانكها و سرمايهگذاران تنها يك چيز از اين بحران فرا گرفته باشند، آن اين است كه قبل از معامله مطمئن شوند بنگاه طرف قراردادشان ميتواند از عهده تعهدات مربوط به خود برآيد.
شكي نيست كه بازار CDS مشكلات فراواني ايجاد كرده است، كه عمدتا هم بهخاطر مشخص نبودن و عدم شفافيت عملكرد سرمايهگذاران بوده است. ورشكستگي AIG و لمان برادرز ميتوانست كل بازار را ساقط سازد. هنوز هم به مشكل خوردن يك بانك بزرگ ديگر ميتواند سيستم را با دشواري روبهرو كند، ولي مسلما تنها فعاليت بازار CDS علت آن نيست. به اين نكته توجه داشته باشيد كه ورشكستگي ناشران بزرگ اوراق قرضه اساسا بسيار پيش از آن كه كسي به فكر اختراع CDS بيفتد، عملكرد سيستم را مختل كرده بود.
در شكلگيري هر حباب زياده رويهاي گوناگوني دخيلاند و اين كه از ميان آنها تنها بر روي CDSها انگشت بگذاريم، معقول نيست. حتما به خاطر ميآوريد كه در هنگام سقوط بازار 1987 هم انگشتهاي اتهام به سمت «بازار معاملات آتي سهام» (the equity – futures market) نشانه رفت، معاملاتي كه شركتها از آن براي جلوگيري از افت ارزش سهام موجود در پرتفوي شان استفاده ميكردند. گفته ميشد كه اين معاملات سقوط بازار را تشديد نموده اند. بهدنبال آن كميسيوني تشكيل شد؛ و محدوديتهايي نيز اعمال گرديدند. حال بيست سال بعد از آن اقدامات، بازار معاملات آتيها و اختيارات سهام شيكاگو به حدي گسترده شده كه تنها در سال گذشته 45هزار ميليارد دلار قراردادهايي از اين نوع در شاخص S&P 500 معامله شدند، در حالي كه كل ارزش بازار سهام آمريكا چيزي در حدود 10 هزار ميليارد دلار است. ولي در اين بحران ديگر كسي كاري به معاملات آتي سهام ندارد. بيست سال بعد هم احتمالا CDSها وضع كنوني معاملات آتي سهام را خواهند داشت. اما به شرطي كه اصلاح شوند. در كنار ايجاد اتاق تسويه، بازار نيز بايد شفاف تر شود. بانكها و ديگر موسسات درگير بايد مشخص كنند تا چه حد اطلاعاتشان در بازار شفاف است. CDS ها نيز كاربردهاي خود را دارند، و اگر سرمايهگذاران ميتوانند بر پايه سهام، ارز، كالا، يا چيزهاي ديگر سفتهبازي كنند چه دليلي دارد كه بر پايه اوراق قرضه شركتها نتوانند؟
توصيه موفقيت بلند مدت در بازار سهام
چکيده:
با وجود اينكه هيچ قاعده مشخصي براي خريد و فروش بازار سهام وجود ندارد، ولي قواعد خاصي وجود دارد كه قابل رد كردن نيست. چند قاعده عمومي كه مي تواند به سرمايه گذاران درك بهتري از شرايط بازار با ديد بلند مدت بدهد ارائه مي شود.
۸ توصيه موفقيت بلند مدت در بازار سهام
۱) فروش سهام زيانده و نگهداري سهام سودده:
معمولا سرمايه گذاران سهامي كه افزايش قيمت پيدا مي كنند مي فروشند ولي سهامي كه با كاهش قيمت مواجه شده اند را به اميد بالا رفتن قيمت نگهداري مي كنند. اگر سرمايه گذار زمان صحيح براي فروش سهامي كه با كاهش قيمت مواجه شده اند را تشخيص ندهد ممكن است كه سهام پس از مدتي كاملا بي ارزش شود. البته نگهداري سهام ارزشمند و فروش سهام كم ارزش از نظر تئوريك ايده جالبي است ولي در عمل مشكل است.اگر سياست شما براي سبد سهام فروش سهام پس از يك ميزان افزايش مشخص (به عنوان مثال ۲ برابر) باشد ممكن است هرگز در بازار سهام موفق نباشيد. توصيه مي شود سهامي كه آينده خوبي دارند را به واسطه سياست هاي غلط شخصي دست كم نگيريد.اگر شما درك خوبي از پتانسيل سرمايه گذاري خود داريد ممكن است سياست هاي غلط شما باعث محدود كردن سود شما شود.در مورد سهامي كه با كاهش قيمت مواجه مي شوند واقع بين باشيد و در عين حال پتانسيل هاي سهم را نيز در نظر بگيريد. مهم اين است كه اگر در تشخيص سهامي كه انتظار آينده خوب براي آن را داشته ايد، دچار اشتباه شده ايد واقع بين باشيد.از فروش سهام زيان ده نترسيد زيرا ممكن است براي جبران ضرر زمان را از دست بدهيد.در هر صورت مهم اين است كه شركت ها را با توجه به امكانات و توانمندي هايشان ارزيابي كنيد.
۲) شايعات بازار را جدي نگيريد :
شايعات موجود در بازار را جدي نگيريد حتي اگر از طرف دوست شما و يا شخص مطلع در بازار باشد زيرا هيچ كس نمي تواند پيش بيني درستي از آينده يك سهم داشته باشد.زماني كه شما سهمي را براي خريد انتخاب مي كنيد مهم اين است كه دليل انجام اين كار را بدانيد. تحقيق كنيد و شركت مورد نظر را ارزيابي كنيد. تكيه بر شايعات ديگران به نوعي شبيه قمار است پيش از تصميم به خريد ممكن است در برخي موارد تكيه بر صحبت هاي ديگران سودده باشد ولي اين عمل شما را از تبديل شدن به يك سرمايه گذار مطلع باز مي دارد و اين آگاهي تنها رمز موفقيت درازمدت است.
۳) با نوسانات جزئي دلسرد نشويد :
در بند ۱ اهميت تشخيص به موقع سودآوري سهام بيان شد. به عنوان يك سرمايه گذار با ديد بلندمدت، نگران تغييرات قيمت در كوتاه مدت نباشيد.به خاطر داشته باشيد كه به جاي نگراني نسبت به نوسانات اجتناب ناپذير در كوتاه مدت به سرمايه گذاري خود مطمئن باشيد.يك سري از سرمايه گذاران از نوسانات روزانه سهم به دنبال سود هستند ولي سود بلندمدت وابسته به تغييرات ديگري در بازار است كه ممكن است چند ماه به طول بينجامد. پس ديد خود را برروي نظرات و تحقيقات خود متمركز كنيد.
۴) روي نسبت e/P تاكيد نكنيد:
سرمايه گذاران معمولا اهميت زيادي براي نسبت e/P قايل هستند. با وجود اينكه اين نسبت ابزار مهمي در بازار است ولي اتكاي تنها بر روي اين متغير براي خريد يا فروش خطرناك است. اين نسبت بايد در تركيب با شاخص هاي ديگر مورد ارزيابي قرار گيرد. بنابراين نسبت پايين e/P نشانگر ارزش بيشتر سهم نيست همان طور كه نسبت بالا نشانگر پايين تر بودن ارزش واقعي سهام نمي باشد.
۵) به دام سهام ارزان قيمت نيافتيد:
ممكن است برخي تصور كنند كه سهم ارزان قيمت زيان كمتري دارند. در حقيقت سهام ارزان قيمت بسيار ريسكي تر از سهام با قيمت بالا هستند.
۶) انتخاب يك استراتژي مشخص و تمركز روي آن:
افراد مختلف روش هاي مختلفي براي خريد يا فروش سهام در بازار بر مي گزينند. روش هاي مختلفي براي موفقيت در بازار وجود دارد و روش هيچ كس بر بر ديگران ارجحيت ندارد سرمايه گذاري كه روش مشخصي براي خريد سهام نداشته باشد ممكن است در بلندمدت با زيان مواجه شود.
۷) آينده نگر باشيد:
سخت ترين بخش سرمايه گذاري در بازار سهام اين است كه سرمايه گذار تصميماتي را اتخاذ مي كند كه نتايج آن در آينده مشخص مي شود نكته اي كه بايد مدنظر داشت اين است كه با وجود استفاده از اطلاعات گذشته براي تصميم گيري، آينده همه چيز را مشخص مي كند. اگر پس از اينكه سهام يك شركت با رشد قيمت مواجه شد اين سوال را از خود بپرسيد كه آيا اين سهم مي تواند بالاتر رود اين سوال شما را گمراه مي كند. درحالي كه سرمايه گذار بايد با بررسي وضعيت شركت نسبت به خريد آن اقدام كند.
۸) ديد بلند مدت داشته باشيد:
سودهاي كوتاه مدت اغلب باعث گمراهي سرمايه گذاران جديد مي شود و داشتن ديد بلندمدت براي يك سرمايه گذار ضروري است.اين بدان معني نيست كه خريد و فروش سهام منجر به كسب سود نمي شود ولي همانطور كه قبلا اشاره شد سرمايه گذاري در بازار سهام و مبادله در بازار سهام روش هاي متفاوتي براي كسب سود هستند. مبادله نياز به ريسك پذيري بالا دارد. در نظر داشته باشيد كه اين مبادلات نياز به منابع مالي، دانش و ريسك پذيري بالا دارد.
کانال تلگرامی عشق پول کلیک کنید
چرا تامين مالي براي كسبوكارهاي كوچك دشوار است؟
مترجم: فرناز براري
شركتهاي كوچك به دنبال دستيابي به سرمايه رشد (روشي انعطافپذير در تامين مالي) هستند، ولي بانكها و سرمايهگذاران بسيار محتاط عمل ميكنند.
عبارت بالا به نقل از جان پاليا، استاد مالي و محقق ارشد پروژه بازارهاي سرمايه خصوصي پپرداين، آمده است. پروژه مذكور، نظرسنجياي است كه دو مرتبه در سال صورت ميگيرد و در آن اطلاعاتي راجع به كسبوكارهاي خصوصي و سرمايهگذاران و وامدهندگان به آنها جمعآوري ميگردد. گزارش اخير نشان ميدهد كه در طول 18 ماه گذشته، تلاشهاي متعددي از طرف شركتها براي كسب سرمايه بينتيجه ماندهاند. پاليا اخيرا با كارن اي كلين مقاله نويس Smart Answers مصاحبهاي داشته است كه متن آن را در ادامه ميخوانيد.
چه گروههايي در تحقيقات شما مورد مطالعه قرار گرفتهاند؟
ما در تحقيقات خود بانكها، اعطاكنندگان وامهاي رهني، سهامداران شخصي، سازمانهاي سرمايهگذاري مخاطرهآميز (venture capital organizations)، سرمايهگذاران شخصي براي شركتهاي نوپا، صاحبان كسبوكار، ارزيابان كسبوكار و كارگزاران را مورد مطالعه قرار دادهايم. اين تحقيق در شش ماه دوم سال 2009 آغاز شد و هماكنون در دسترس عموم است.
* شما 559 شركت خصوصي را مورد مطالعه قرار دادهايد كه تقريبا نيمي از آنها درآمد سالانه خود را حدود سه ميليون دلار گزارش كردهاند. مهمترين نگراني آنها چيست؟
اولين و مهمترين نگراني شركتهاي خصوصي بر اساس ادعاي 31 درصد از آنها، دستيابي به سرمايه است. حدود 27 درصد نيز اوضاع اقتصادي را مهمترين نگراني خود برشمردهاند. جالب اينجاست كه بيش از نيمي از شركتها (53 درصد) اعلام كردهاند كه درآمد آنها در شش ماه گذشته افزايش يافته است. اين در حالي است كه 70 درصد از شركتها بيان داشتهاند كه هزينههاي آنها در اين مدت كاهش يافته يا به ميزان درآمد آنها بوده است.
71 درصد از شركتها نيز گزارش كردهاند كه اگر سرمايه رشد بيشتري داشتند، درآمد آنها نيز بيشتر ميبود و همچنين 63 درصد اعلام كردهاند كه فرصتهاي رشد در شش ماه گذشته افزايش يافته است. تحقيقات شما نشان ميدهد كه بانكها ريسكگريزتر از گذشته هستند و بيشتر به ضامنهاي شخصي و وثيقه اعتماد ميكنند. به نظر ميرسد كه بانكداران، نسبت به گذشته، زمان بيشتري را براي رسيدگي به درخواستهاي وام صرف ميكنند. تا حدود دو يا سه سال گذشته ديدي سطحي به اين امور وجود داشت و با سختگيري كمتري عمل ميشد، اما پس از وقوع بحران، بانكها پروندهها را با دقت و موشكافي بيشتري بررسي ميكنند.بسياري از بانكداران اظهار ميدارند كه كاهش ميزان وامها نسبت به قبل به دليل كم شدن تقاضا براي وام است، ولي تحقيقات شما خلاف اين ادعا را نشان ميدهد.
به طور كلي، تقاضا براي وام در ميان صاحبان كسبوكار افزايش يافته است. همچنين 72 درصد از بانكهايي كه مورد مطالعه قرار گرفتهاند، بيان داشتهاند كه تعداد تقاضا براي وام در شش ماه گذشته افزايش پيدا كرده است؛ بنابراين ادعاي بانكها در مورد كاهش تقاضا براي سرمايه، عجيب به نظر ميرسد.
* در مورد نرخ قبول وام چطور؟
براساس گزارش بانكدارها، 72 درصد از وامهاي مبتني بر وجه نقد، 90 درصد از وامهاي مبتني بر املاك و 7/46 درصد از وامهاي مبتني بر وثيقه رد شدهاند. مهمترين دلايل رد شدن اين وامها، پايين بودن ميزان درآمد و حجم بدهيهاي موجود بانك بوده است.
* ولي تحقيقات شما نشان ميدهد كه برخلاف اوضاع اقتصادي موجود، اعتبار وامگيرندگان افزايش يافته است.
بله. اكثر بانكها (55 درصد) ادعا داشتهاند كه اعتبار درخواستكنندگان وام در شش ماه گذشته افزايش پيدا كرده است؛ بنابراين ميتوان اينگونه برداشت كرد كه بانكها ريسكگريزتر شدهاند و شركتها در حال افزايش استانداردهاي خود هستند. بر اساس آمار، 39 درصد از بانكها از كاهش ميزان قراردادهاي پرداخت وام خبر ميدهند.
* شما همچنين در مورد سازمانهاي سرمايهگذاري مخاطرهآميز و سرمايهگذاران شركتهاي نوپا تحقيق كردهايد. يافتههاي شما در اين زمينه چه بوده است؟
اينگونه شركتها نيز به دليل مشكلات اخير، ريسكگريزتر شدهاند. با توجه به نتايج تحقيقات، اين شركتها منابع مالي خود را بيشتر روي سازمانهايي كه قبلا در آنها سرمايهگذاري كردهاند يا آنهايي كه در مراحل پس از تاسيس هستند، متمركز ميكنند. بيش از 80 درصد از اين شركتها پيش بيني كردهاند كه تقاضا براي سرمايهگذاري اوليه در دوازده ماه آينده افزايش خواهد يافت، ولي محدوديتهاي سرمايهگذاري كماكان ادامه دارد. همچنين 57 درصد اذعان داشتهاند كه تمايل عمومي براي ريسكپذيري كاهش يافته است.
* اين ميزان از احتياط در سرمايهگذاري به طور كلي در اقتصاد چه معني خواهد داشت؟
اين روند، در آينده مشكلزا خواهد بود. اين نكته، به اين معني است كه فرصتهاي سرمايهگذاري در كسبوكارهاي نوپا كه ميتوانستند در آينده موفقيت اقتصادي به دنبال داشته باشند، از بين خواهد رفت.